ای نور چشم من ز رخ لالهرنگ تو
سوگند سخت من به دل همچو سنگ تو
در دهر سوکوار نباشد به حال من
در شهر غمگسار نباشد بینگ تو
پیش رخت ز شرم بریزند رنگها
صورتگران چین چو ببینند رنگ تو
بر زان دل چو سنگ و بر همچو سیم خام
آنکس خورد، که سیم بریزد به سنگ تو
مپسند کشتن من مسکین، که بعد ازین
مانند من شکار نیفتد به چنگ تو
اکنون سپر چه سود؟ که بر دل گذار کرد
پیکان تیر غمزهٔ همچون خدنگ تو
میدان فراخ یافتهای، اوحدی،ولی
در وصل او عجب که رسد دست تنگ تو!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی معشوق است. شاعر به محبوب خود که چهرهای چون لاله دارد، عشق میورزد و به زیبایی او سوگند میخورد. او از تنهایی و غم خود در دنیایی که خالی از حضور معشوق است، شکایت میکند. شاعر به رنگ و زیبایی معشوق اشاره کرده و میگوید که دیگران نیز وقتی چهره او را ببینند، از شرم رنگشان میپرد. او امیدوار است که پس از مرگ، کسی مانند خودش به دام عشق نیفتد. همچنین اشاره میکند که تیرهای غمزه معشوق به قلبش اصابت میکند و در آخر، به سختی دستیابی به وصال معشوق اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ای نور چشم من، به رنگ لالهای که بر چهرهات است سوگند میخورم که دل من همچون سنگ، محکم و استوار است.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ کس به حال من توجهی ندارد و در این شهر که پر از غم و اندوه است، بیوجود تو هیچ دلخوشی ندارم.
هوش مصنوعی: وقتی که تو در برابر کسی ظاهر میشوی، به خاطر زیباییات، تمام رنگها از شرم محو میشوند و هنرمندان چهرهنگاری که تو را میبینند، رنگ صورتشان به خاطر جلوهی تو تغییر میکند.
هوش مصنوعی: اگر دلی به سختی سنگ داشته باشد و مانند نقرهی خام باشد، تنها کسی آن را میشکند که نقره را در برابر سنگ بریزد.
هوش مصنوعی: از کشتن من بیچاره خوشنود نباش، زیرا پس از من دیگر کسی مانند من به دام تو نخواهد افتاد.
هوش مصنوعی: اکنون داشتن سپر چه فایدهای دارد؟ وقتی پیکان تیر زخمزننده چشمان تو بر دل فرود آمده است.
هوش مصنوعی: اوحدی، تو در دنیای وسیع و بزرگ زندگی میکنی، اما عجیب است که دست تو که محدود است، چگونه میتواند به وصل و ارتباط با او برسد!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای در درون خسته نشان خدنگ تو
جانم جراحت از مژه تیز چنگ تو
گر لطف مینمایی وگر تیغ میزنی
گردن نهادهام چو اسیران به جنگ تو
ما خود فتادهایم، ز ما برمدار دل
[...]
ای جان فدای جمله به شمشیر جنگ تو
کس در جهان ندید سواری به تنگ تو
تا زد کمان ابروی تو تیر غمزه را
این بس ولی که گشت نشان خدنگ تو
گر همچوعود سوزم و چون نی فغان کنم
[...]
با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو
ما را نوید باد ز زخم خدنگ تو
نقش فریب غیر پذیرفت همچو موم
چون نرم گشت آه دل همچو سنگ تو
با ما سبک عنان و به غیری گران رکاب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.