گنجور

 
امیر شاهی

ای در درون خسته نشان خدنگ تو

جانم جراحت از مژه تیز چنگ تو

گر لطف می‌نمایی وگر تیغ می‌زنی

گردن نهاده‌ام چو اسیران به جنگ تو

ما خود فتاده‌ایم، ز ما برمدار دل

ای خاکسار گشته سر ما به سنگ تو

ای تازه گل که رشک بهارست عارضت

خالی مباد این چمن از آب و رنگ تو

شاهی، ز ننگ بود که نامت نبرد یار

آری، حجاب راه تو شد نام و ننگ تو