سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۳۱ - اندر شکر و شکایت
جان جانت ز لطف او زنده است
که روانت به لطف پاینده است
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۲ - اندر بدایت پادشاهی بهرامشاه
ملک میراثیان نماننده است
ملک شمشیر ملک پاینده است
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - چیستان در مدح رکن الدین
خاتم حاکم عدلست که دین را بنده است
آنکه چون نقش نگین دولت او پاینده است
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۴۳
شمع آمد و گفت: اگر لبم پُرخنده است
بر خود خندم که چشم من گرینده است
از سر تیزی سرم به پای افکنده است
کان سر تیزی ز آتش سوزنده است
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۱ - سؤال کردن مرید از پیر در حقایق فرماید
حقیقت گرچه اینجا یار بنده است
دل و جانت هنوز از یار زنده است
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۸ - در شرح احوال خود و خواب دیدن حضرت مولی و شفا دادن او را فرماید
هرکه دارد حبّ او دل زنده است
در میان واصلان فرخنده است
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۸۰ - تنبیه در آنکه از غیرببری و بخود روی آوری تا درحجاب نمیری
او بعمر خویشتن جان کنده است
این زمان در پیش شیطان مانده است
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۸۱ - تمثیل احوال آنهائی که به هر چه توجه پذیرند، رنگ آن گیرند و برای صورت میرند
گفت شیخا او ترا خود بنده است
اوبنور معنی تو زنده است
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۸۲ - در حکایت بیداری بیداردلان که تنبیه است بآگاهی ارباب عرفان و رهائی یافتن از خواب غفلت بیحاصلان
هرکه درخوابست او خربنده است
وآنکه بیدار است او دل زنده است
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۱ - در معنی این حدیث کی اغتنموا برد الربیع الی آخره
زان کزو بستان جانها زنده است
زین جواهر بحر دل آگنده است
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۲ - رجوع به حکایت زید
آن عدم او را هماره بنده است
کار کن دیوا سلیمان زنده است
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۴ - دانستن پیغامبر علیه السلام کی سبب رنجوری آن شخص گستاخی بوده است در دعا
هین که آن که کوهها بر کنده است
زو جهان گریان و او در خنده است
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۴ - آغاز منور شدن عارف بنور غیببین
جنبشی بینی بدانی زنده است
این ندانی که ز عقل آکنده است
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۲۳ - حکایت آن زاهد کی در سال قحط شاد و خندان بود با مفلسی و بسیاری عیان و خلق میمردند از گرسنگی گفتندش چه هنگام شادیست کی هنگام صد تعزیت است گفت مرا باری نیست
پس بگفتندش چه جای خنده است
قحط بیخ مؤمنان بر کنده است
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۳۶ - حکایت آن درویش کی در هری غلامان آراستهٔ عمید خراسان را دید و بر اسبان تازی و قباهای زربفت و کلاهای مغرق و غیر آن پرسید کی اینها کدام امیرانند و چه شاهانند گفت او را کی اینها امیران نیستند اینها غلامان عمید خراسانند روی به آسمان کرد کی ای خدا غلام پروردن از عمید بیاموز آنجا مستوفی را عمید گویند
کار کن هین که سلیمان زنده است
تا تو دیوی تیغ او برنده است
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۸ - در بیان آنکه حق تعالی دو دریا آفریده است یکی از نور و یکی از ظلمت و برزخ معنوی میان آن دو دریا کشیده است که آمیختنشان به همدیگر ممکن نیست همچون آب و روغن که در یک قندیل باشند و به هم نیامیزند مدد اهل تقوی و انبیاء و اولیاء و ملائکه از آن دریای نور است و مدد مشرکان و شیاطین و نفوسِ بدان از دریای ظلمت است که به هم چفسیدهاند و نمیآمیزند که مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبغیان.
مهر و ماه عقول پاینده است
در جهان صفات تابنده است
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۶۸ - در بیان آنکه چون مولانا قدسنا اللّه یسره العزیز نقل فرمود چلبی حسام الدین بولد گفت که بجای والد خویش تو بنشین و شیخی کن تا من در خدمت ایستاده باشم. ولد قبول نکرد و گفت که مولانا نگذشته است، حاضر است المؤمنون لایموتون چنانکه در زمان مولانا خلیفه بودی بعد از او هم خلیفه باش.
گفت نی والده یقین زنده است
مرده جسمش بود که چون ژ نده است