گنجور

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۱۶ - ***

 

جمله یک دینند پیش شاه خود

چون بدانستند ایشان راه خود

عطار
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۴ - عذر گفتن خرگوش

 

خاص از بهر زکات جاه خود

گمرهی را تو مران از راه خود

مولانا
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

 

بر هر دلی که بند نهاد از نگاه خود

بردش به بند خانهٔ زلف سیاه خود

از راه نارسیده شهنشاه عشق او

عالم به باد داده ز گرد سپاه خود

گردید عام نشاء عشق آن چنانکه یافت

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰

 

سیه چشمی که شادم داشت گاهی از نگاه خود

فغان کز چشم او آخر فتادم از گناه خود

نمی‌دانم چرا برداشت از من سایهٔ رحمت

سهی سروی که دارد عالمی را رد پناه خود

کشد شمشیر و گوید سر مکش از من معاذالله

[...]

محتشم کاشانی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

یک ره سؤال کن گنه بی‌گناه خود

زین چشم پر تغافل اندک گناه خود

زان نیمه شب بترس که در تازد از جگر

تا کی عنان کشیده توان داشت آه خود

دادیم جان به راه تو ظالم چه می‌کنی

[...]

وحشی بافقی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

ندانستی گرم شاد از نگاه گاه گاه خود

چرا یکباره ام محروم کردی از نگاه خود

رقیبم در بهشت وصل و من در دوزخ هجران

نمی دانم ثواب او نمی یابم گناه خود

کشم گر آه گرمی سوزد آهم چرخ را دانم

[...]

رفیق اصفهانی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۵۳ - مناجات

 

مکن ناامیدم ز درگاه خود

که آتش به عالم زنم ز آه خود

بلند اقبال