گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۰

 

ای غمت آرزوی جان کسی

درد تو مایه درمان کسی

گر تو فرمان نبری درمان چیست

نشود بخت به فرمان کسی

وه چه شمعی تو که روشن نکنی

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۶

 

ای بلعل شکرین چشمه حیوان کسی

هرکه مشتاق تو باشد چکند جان کسی

از نمکدان دهانت جگرم میسوزد

چند از شوق تو سوزد دل بریان کسی

اینچه ابرو و چه چشم اینچه دهان و چه لبست

[...]

اهلی شیرازی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۰

 

بس که جانها همه شد صرف تو جانان کسی

جان اگر نیست و گر هست تویی جان کسی

بر سر بنده ستمهای تو از حد بگذشت

شرمسارم ز کرمهای تو سلطان کسی

چاک شد جیب من، ای هجر، ز دست ستمت

[...]

هلالی جغتایی
 

سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ پنجم در ذکر شعرا » ۵۱۹- مولانا خموشی رازی

 

ای درد تو سرمایه ی درمان کسی

وی جمع ز تو دل پریشان کسی

فریاد ز دست تو که از سنگدلی

یکدم نکنی گوش بافغان کسی

سام میرزا صفوی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۷

 

من و از دور تماشای گلستان کسی

به نسیمی شده خرسند ز بستان کسی

در نظر نعمت دیدار و به حسرت نگران

دستها بسته و مهمان شده برخوان کسی

زیر بار سرم این دست بفرساید به

[...]

وحشی بافقی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۸۶

 

بیش ازین آتش مزن در عالم ای جان کسی

رحم کن بر تشنگان ای آب حیوان کسی

می زند بحر از لب خشک صدف موج سراب

چند خودداری کنی ای ابر نیسان کسی؟

چون کتان در هر قدم صد سینه چاک افتاده است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۲۰

 

غوطه در خاک زند دل ز گریبان کسی

ناله در خون تپد از شوخی مژگان کسی

تا پریشان نشود خاطر چون برگ گلت

نروی سرزده در خواب پریشان کسی

نازم آن ضعف زبون کرده بی طاقت را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۲۱

 

خارخاری به دل افتاده ز مژگان کسی

که نپیچیده نگاهش به رگ جان کسی

میوه خلد به کوته نظران ارزانی

دست امید من و سیب زنخدان کسی

به یکی بوسه که جان در تن عاشق آید

[...]

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۷

 

ز مو ضعیف‌ترم از غم میان کسی

به هیچ قانعم از حسرت دهان کسی

خدای را مددی، تا کی از شکنجه هجر

چو شمع، تاب خورد مغز استخوان کسی

سرم به سجده گردون فرو نمی‌آید

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۳

 

گر چو شمع آتش برآید از گریبان کسی

به که باشد گردنش بی طوق فرمان کسی

معذرت خواهم، ندانم، یا کنم دعوای خون

گر رسد روز جزا دستم به دامان کسی

کو جنون تا پنجه‌ام قید گریبان بگسلد؟

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۴

 

گر صبا را ره نبودی در گلستان کسی

اینقدر بر بلبلان کی سوختی جان کسی؟

پای چون محکم کنم در بزم سرگرمان عشق؟

گر نخیزد شعله چون شمع از گریبان کسی

قدسی از جود کریمان شرم می‌آید مرا

[...]

قدسی مشهدی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۳

 

ای فدای غم جان تو کسی

که تو هم جانی و جانان کسی

تو بمانی دگران در گذرند

همهٔ خلق بقربان کسی

لمن الملک تو سوزد اغیار

[...]

فیض کاشانی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۳

 

در دلم نیست به جز عهد تو پیمان کسی

چند بیداد کنی بر دلم ای جان کسی

کفر را سلسله جنبان مشو از بهر خدا

زلف بر هم چه زنی آفت ایمان کسی

گر بمیرم نکشم ناز طبیبان در عشق

[...]

فیاض لاهیجی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۷

 

سر مگو آنکه شود خم پی احسان کسی

بشکن آن دست که بوسد لب دامان کسی

در تمنای تو محراب بغل وا کرده

سوی مسجد مرو از بهر خدا جان کسی

شانه بر دست چو مشاطه صبا می گردد

[...]

سیدای نسفی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

عیسی عشق ندارد سر درمان کسی

جان کسادست بسی او نخرد جان کسی

آن سر زلف که من دیدم و آن تاب و شکن

نبود در سر بشکستن پیمان کسی

عشق را نفی بکار آید و در نفی ثبات

[...]

صفای اصفهانی