گنجور

 
سیدای نسفی

سر مگو آنکه شود خم پی احسان کسی

بشکن آن دست که بوسد لب دامان کسی

در تمنای تو محراب بغل وا کرده

سوی مسجد مرو از بهر خدا جان کسی

شانه بر دست چو مشاطه صبا می گردد

خویش را جمع کن ای زلف پریشان کسی

ای که از حال دل بی خبرم می پرسی

همچو آئینه سراپا شده حیران کسی

چشمم از کاوش مژگان تو شد خانه مور

مرحمت چشم نداریم ز مژگان کسی

هر که را می نگرم جامه چو گل چاک ز دست

از غمت نیست درستی به گریبان کسی

چون سکندر به لب تشنه ز عالم مفرست

دم آبی بده ای چشمه حیوان کسی

چون نگین نام تو را نقش به دل ساخته ام

دستگیری بکن ای لعل بدخشان کسی

ما به تکلیف تو چون مهر بهر کوچه دوان

از تو ما خانه بدوشیم تو مهمان کسی

سیدا سینه ام از داغ گلستان شده است

بسته ام چشم خود از سیر گلستان کسی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اهلی شیرازی

ای بلعل شکرین چشمه حیوان کسی

هرکه مشتاق تو باشد چکند جان کسی

از نمکدان دهانت جگرم میسوزد

چند از شوق تو سوزد دل بریان کسی

اینچه ابرو و چه چشم اینچه دهان و چه لبست

[...]

هلالی جغتایی

بس که جانها همه شد صرف تو جانان کسی

جان اگر نیست و گر هست تویی جان کسی

بر سر بنده ستمهای تو از حد بگذشت

شرمسارم ز کرمهای تو سلطان کسی

چاک شد جیب من، ای هجر، ز دست ستمت

[...]

وحشی بافقی

من و از دور تماشای گلستان کسی

به نسیمی شده خرسند ز بستان کسی

در نظر نعمت دیدار و به حسرت نگران

دستها بسته و مهمان شده برخوان کسی

زیر بار سرم این دست بفرساید به

[...]

صائب تبریزی

غوطه در خاک زند دل ز گریبان کسی

ناله در خون تپد از شوخی مژگان کسی

تا پریشان نشود خاطر چون برگ گلت

نروی سرزده در خواب پریشان کسی

نازم آن ضعف زبون کرده بی طاقت را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
فیاض لاهیجی

در دلم نیست به جز عهد تو پیمان کسی

چند بیداد کنی بر دلم ای جان کسی

کفر را سلسله جنبان مشو از بهر خدا

زلف بر هم چه زنی آفت ایمان کسی

گر بمیرم نکشم ناز طبیبان در عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه