ببینم که این نوجهاندار کیست

بزرگان کدامند و سالار کیست

ببینم کزین دو گنهکار کیست

ببادافرهٔ بد سزاوار کیست

ز لشکر ببین تا سزاوار کیست

یکی پهلوان از در کار کیست

بپرسید کز خواب بیدار کیست

به روی زمین بر گنهکار کیست

که این تاج شاهی سزاوار کیست

ببینید تا از در کار کیست

تباهی بگیتی ز گفتار کیست

دل دوستانرا پر آزار کیست

تباهی که گفتی ز گفتار کیست

پرآزارتر درد آزار کیست

کنون تاج را درخور کار کیست

چو من ناسزایم سزاوار کیست

کنون مهتری را سزاوار کیست

جهان را بنوی جهاندار کیست

بدان انجمن گفت کاین کارکیست

ز ایرانیان پاک و بیدار کیست

سپهبد کدامست و سالارکیست

به رزم اندرون نامبردار کیست

فرود آن زمان گفت سالار کیست

برزم اندرون نامبردار کیست

بپرسم ز مردی که سالار کیست

برزم اندرون نامبردار کیست

بدل گفت پیگار او کار کیست

سپاهست بسیار و سالار کیست

تن چه شناسد که ترا یار کیست

دل بود آگه که وفادار کیست

هیچ میدانی که بوذر یار کیست

درجهان او واقف اسرار کیست

یار ما را یار بسیارست تا او یار کیست

دل بسی دارد ندانم، زان میان، دلدار کیست

خاک پایش را تصور می‌کند در چشم خویش

هر کسی تا کحل چشم دولت بیدار کیست

میدهم جان و ستانم عشوه، این داد و ستد

[...]

ببین تا به میدان مرا یار کیست

هماورد من روز پیکار کیست

باز چشمم درفشان از لعل گوهربار کیست

اشک من زین گونه گلگون از گل رخسار کیست

زیر دیوار تو هر شب زار نالم تا سحر

بر لب بام آ شبی کین ناله های زار کیست

چشم می دارند خلقی دیدن رویت به خواب

[...]

این عمارتهای شیرین ترا معمار کیست

جان فدای طبعش این معمار شیرین کار کیست