گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱ - آغاز داستان

 

کجا جنگ را پیش ازین ساختیم

ز اندیشه هرگونه پرداختیم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۸

 

ز هر گونه گفتیم و انداختیم

سرانجام یکسر برین ساختیم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۷

 

دگرگونه بود آنچ انداختیم

بریشان همی تاختن ساختیم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۴

 

نخستین که ما رزمگه ساختیم

سخن رفت زین کار و پرداختیم

فردوسی
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۱ - سخن گفتن سیه دیو از نژاد فرامرز

 

که ما رای پیوند او ساختیم

ز بیگانگی دل بپرداختیم

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۸۹ - نیایش نمودن طیهور یزدان را

 

کنون زآتبین چون بپرداختیم

ز کوش و فریدون سخن ساختیم

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۳۲ - نامه ی قارن و نریمان به فریدون و پاسخ او

 

خراسان چو ما تاختن ساختیم

ز تور و سپاهش بپرداختیم

ایرانشان
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳۲

 

ای عشق در آفاق بسی تاختیم

تا از دل و دلدار برانداختیم

آخر حق صحبتی که با تست مرا

بشناس و همان گیر که نشناختیم

انوری
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۶۱ - بیرون آمدن اسکندر از ظلمات

 

چو ما راه آن پرده نشناختیم

از آن پرده اینک برون تاختیم

نظامی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴

 

گرچه در عشق تو جان درباختیم

قیمت سودای تو نشناختیم

سالها بر مرکب فکرت مدام

در ره سودای تو می‌باختیم

خود تو در دل بودی و ما از غرور

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵

 

هرچه همه عمر همی ساختیم

در ره ترسابچه درباختیم

راهب دیرش چو سپه عرضه داد

صد علم عشق برافراختیم

رقص‌کنان بر سر میدان شدیم

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش هفدهم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

 

ای دریغا جان بتن در باختیم

قیمت جان ذرهٔ نشناختیم

عطار
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸

 

ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم

لاجرم در بوتهٔ هجران تو بگداختیم

ما که از سوز دل و درد جدایی سوختیم

سوز دل را مرهم از مژگان دیده ساختیم

بسکه ما خون جگر خوردیم از دست غمت

[...]

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۵

 

دوش عشق شمس دین می باختیم

سوی رفعت روح می افراختیم

در فراق روی آن معشوق جان

ماحضر با عشق او می ساختیم

در نثار عشق جان افزای او

[...]

مولانا
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode