گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۲ - پاسخ دادن ویس موبد را

 

چرا با جان بیچاره ستیزم

چرا بیهوده خون خویش ریزم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل

 

چرا با بخت خود چندین ستیزم

چرا از کار خود چندین گریزم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۶ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

نه آنم من که از سرما گریزم

همی تا جان بود با او ستیزم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین

 

چرا با بخت خود چندین ستیزم

چرا آبی برین آتش نریزم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۱

 

شب زار به جای بستر آتش ریزم

چون خاکستر به روز از آتش خیزم

هر گه که کند عشق تو آتش تیزم

از درد چو شمع بر سر آتش بیزم

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۶

 

در خواب گه از دل به شب آتش بیزم

چون خاکستر هر روز ز آتش خیزم

هر گه که کند عشق تو آتش تیزم

چون شمع ز درد بر سر آتش ریزم

مسعود سعد سلمان
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶۵

 

در خوابگه از دل شب آتش بیزم

چون خاکستر به روز ز آتش خیزم

هر گه که کند عشق تو آتش تیزم

چون شمع ز درد بر سر آتش ریزم

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۱۹ - در شکایت احوال

 

من نه آنم که شورانگیزم

آبرو را برای نان ریزم

سنایی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۳۹

 

هم جور کشم بتا و هم بستیزم

با مهر تو مهر دگری نامیزم

جانی دارم که بار عشقت بکشد

تا در سر کارت نکنم نگریزم

عین‌القضات همدانی
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۵۲ - در شکایت

 

بزرگوارا دانی کز آفت نقرس

ز هرچه ترشی من بنده می‌بپرهیزم

شراب خواستم و سرکه‌ای کهن دادی

که گر خورم به قیامت مصوص برخیزم

شراب دار ندانم کجاست تا قدحی

[...]

انوری
 

حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » حکایت دوم

 

من نه آنم که از تو بگریزم

یا ز تأدیب تو بپرهیزم

حمیدالدین بلخی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین

 

بدین خواری مجویم گر عزیزم

خطِ آزادیم دِه گر کنیزم

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۲ - سرود گفتن نکیسا از زبان شیرین

 

به تو خوشدل دماغِ مشک‌بیزم

ز تو روشن چراغِ صبح‌خیزم

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۲ - جنگ کردن نوفل با قبیلهٔ لیلی

 

کای بی‌خبران ز تیغ تیزم

فارغ ز هیون گرم خیزم

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۵ - رسیدن نامهٔ لیلی به مجنون

 

نه دل که به شوی بر ستیزم

نه زَهره که از پدر گریزم

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۳ - دیدن بهرام صورت هفت پیکر را در خورنق

 

هم در این خانه خون او ریزم

سرش از گردنش درآویزم

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۳ - عتاب کردن بهرام با سران لشگر

 

دوستان را چو در می‌آویزم

گنج قارون ز آستین ریزم

نظامی
 
 
۱
۲
۳
۴