گنجور

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال‌الدین اسماعیل

سحرگهان که ز بهر صبوح برخیزم

هزار فتنه ز هر گوشه یی برانگیزم

چو خطّ دوست زنم دست در گل و سوسن

چو زلف یار بسر و سهی در آویزم

بدان امید که با یار خلوتی سازم

[...]

ناصر بخارایی

چو گرد در رهت افتاده‌ام که برخیزم

به دامن تو ازین رهگذر در آویزم

نظر به قد تو دارم که فتنه از بالاست

چو لاف عشق زدم از بلا نپرهیزم

من و شمایل شیرین و شورش فرهاد

[...]

قاآنی

توان گریخت به جایی ز دشمنان لیکن

چو خود عدوی خودستم چگونه بگریزم

ز خویش لاجرمم چون‌‌ گریز ممکن نیست

جز این چه چاره که با خود همیشه بستیزم

اقبال لاهوری

ز روی بحر و سر کوهسار می آیم

ولیک می نشناسم که از کجا خیزم

دهم به غمزده طایر پیام فصل بهار

ته نشیمن او سیم یاسمن ریزم

به سبزه غلتم و بر شاخ لاله می پیچم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه