گنجور

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۰ - در بیان چگونگی عشق و آغاز کندن بیستون به نیروی محبت

 

به نوعی زلف عنبر می‌کشیدش

که آن دل کاندر آن گم کرد دیدش

وحشی بافقی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۲

 

هرکه سرگرم کند شوق تو چون خورشیدش

بی نیاز از نمد است آینه ی تجریدش

در وجودم ز تمنای گلی افتاده ست

خارخاری که به ناخن نتوان خاریدش

هرکه را نیست درین عهد، گره بر ابرو

[...]

سلیم تهرانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۳

 

یار آمد یار پیش دویدش

هم دل و هم جان پیش کشیدش

هرچه بخواهد بنزد وی آرید

هر چه بگوید سر بنهیدش

دل خود که بود جان خود که بود

[...]

فیض کاشانی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۹

 

خرد گو بیم کمتر ده که آزادم ز تأییدش

به فتوای جنون دیگر نخواهم کرد تقلیدش

جنون در لجّه‌ای آواره دارد کشتی شوقم

که بیم صد خطر می‌جوشد از هر موج امیدش

من و سیر گلستانی که هنگام خزان در وی

[...]

فیاض لاهیجی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۵

 

در آن کشور که پیشانی گشاید حسن جاویدش

گرفتن تا قیامت بر ندارد نام خورشیدش

ز خویشم می‌برد جایی‌که می‌گردم بهار آنجا

نگاه ساغر ایمای گل بادام تمهیدش

به گلزاری که الفت دسته بند موی مجنونست

[...]

بیدل دهلوی
 

قائم مقام فراهانی » جلایرنامه » بخش ۲۱

 

خداوند جهان لایق چو دیدش

میان سروران او را گزیدش

قائم مقام فراهانی
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۶۲ - عبدالحمید

 

تجلی کرد سلطان مجیدش

بوصف احمد و اسم حمیدش

صفی علیشاه
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۹ - به یاد آذ‌ربایجان

 

به جز خون جوانان رشیدش

نروید لاله از خاک امیدش

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۰ - در تهنیت عید مولود

 

امیر اوست دیگر امیران عبیدش

مراد اوست دیگر مرادان مریدش

جز از جد او نیست شرع جدیدش

عجب نیست عمر شریف مدیدش

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode