گنجور

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر

 

بر منست امروز و فردا بر وی‌است

خون چون من کسْ، چنین ضایع کی‌است؟

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۴ - منازعت امرا در ولی عهدی

 

تیغ در زرادخانهٔ اولیاست

دیدن ایشان شما را کیمیاست

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۸ - تتمهٔ قصهٔ مفلس

 

کسب کردن گنج را مانع کی است‌‌؟

پا مکش از کار آن خود در پی است

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۷ - بیان آنک الله گفتن نیازمند عین لبیک گفتن حق است

 

حزم کن از خورد کین زهرین گیاست

حزم کردن زور و نور انبیاست

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده

 

اولِ هر میوه جز صورت کی است؟

بعد از آن لذت‌، که معنیِ وی است

مولانا
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۷ - در بیان آنکه لابد است که شیخ وسیلت گردد و رهبر، و بی‌شیخ ممکن نیست که کس به حق رسد و اگر ممکن بودی حق تعالی پیغامبران و مشایخ را نفرستادی و اگر نادراً کسی بی‌شیخ رسد، آنکه به واسطهٔ شیخ رسد کامل‌تر باشد، و دلیل بر این، شخصی هر روز خدای تعالی را چهل بار می‌دید و از سر مستی حال خود را به خلق می‌گفت. کاملی گفتش که اگر مردی برو ابایزید را یکبار ببین، او به جواب گفت که من خدای بایزید را هر روز چهل بار می‌بینم پیش ابایزید به چه روم ؟ او باز گفت که «اگر مردی یکبار بایزید را ببین» چون ماجرا دراز کشید آن شخص عزم ابایزید کرد. بایزید را معلوم شد. در بیشهٔ مهیب می‌گشت، از بیشه به استقبال آن طالب بیرون آمد. چون آن طالب ابایزید را بدید برنتافت، در حال بمرد. زیرا او خدا را به قدر قوت خود می‌دید. چون از آن قوت و مقام که بایزید می‌دید بر او تجلی کرد برنتافت، د رحال جان بداد. اکنون مقصود از بیشه فکر و علوم بایزید است که اگر از مقام خود بیرون نیامدی صد هزار سال آن طالب به علو و مرتبهٔ او نرسیدی. پس از مقام خود نزول کرد که کلموا الناس علی قدر عقولهم لاعلی قدر عقولکم، تا آن طالب او را تواند دیدن و فهم کردن هم توانست.

 

غرض از بیشه علمهای وی است

که بر و برگ و شاخ آن ز حی است

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۸ - در بیان آنکه موحدان در هر چه نظر کنند احد را بینند

 

هرچه معدوم محض و هرچه شی است

بی خیال و گمان صفات وی است

سلطان ولد
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۲۷ - آیین اهل عراق

 

نه آن می که هشیاریش در پی است

از آن می که مستی او بی می است

حکیم نزاری
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۸
sunny dark_mode