×
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر
بر منست امروز و فردا بر ویاست
خون چون من کسْ، چنین ضایع کیاست؟
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۴ - منازعت امرا در ولی عهدی
تیغ در زرادخانهٔ اولیاست
دیدن ایشان شما را کیمیاست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۵ - اول کسی کی در مقابلهٔ نص قیاس آورد ابلیس بود
بلک این میراثهای انبیاست
وارث این جانهای اتقیاست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۸ - تتمهٔ قصهٔ مفلس
کسب کردن گنج را مانع کی است؟
پا مکش از کار آن خود در پی است
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۷ - بیان آنک الله گفتن نیازمند عین لبیک گفتن حق است
حزم کن از خورد کین زهرین گیاست
حزم کردن زور و نور انبیاست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده
اولِ هر میوه جز صورت کی است؟
بعد از آن لذت، که معنیِ وی است
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۱۰ - تفسیر آیت وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ
بانگ دیوان گلهبان اشقیاست
بانگ سلطان پاسبان اولیاست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۱۴ - منجذب شدن جان نیز به عالم ارواح و تقاضای او و میل او به مقر خود و منقطع شدن از اجزای اجسام کی هم کندهٔ پای باز روحاند
میل جان اندر حیات و در حی است
زانک جان لامکان اصل وی است
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۷۰ - فاش کردن آن کنیزک آن راز را با خلیفه از زخم شمشیر و اکراه خلیفه کی راست گو سبب این خنده را و گر نه بکشمت
آنچ اصلست و کشندهٔ آن شی است
گر نمیماند بوی هم از وی است
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۷ - در بیان آنکه مراد از سلطان محمود خداست و از امیران عقلاء و علماء و حکماء و از ایاز انبیاء و اولیاء و از گوهر هستی ایشان
هرکه باشد چنین ز نسل وی است
گر ز روم و ز شام و گر ز ری است
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷۱ - در بیان آنکه چون چلبی حسامالدین قدساللّهسره از دنیا نقل کرد خلق جمع شدند و ولد را گفتند که «بجای والد بنشین و شیخی کن. تا اکنون بهانه میکردی که حضرت مولانا قدسنااللّهبسره العزیز چلبی حسامالدین را خلیفه کرده بود. در این حال که او نقل کرد باید که قبول کنی و بهانه نیاوری» و منقاد شدن ولد و قبول کردن شیخی را.
آن بهاری که اینهمه ز وی است
پاک از رنگها ز داد حیّ است
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۸ - در بیان آنکه موحدان در هر چه نظر کنند احد را بینند
هرچه معدوم محض و هرچه شی است
بی خیال و گمان صفات وی است
حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۲۷ - آیین اهل عراق
نه آن می که هشیاریش در پی است
از آن می که مستی او بی می است