سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۷ - گفتار در خاتمت کتاب
دل من کز طریق عشق دم زد
برین دفتر ازین معنی رقم زد
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶ - تتبع خواجه
هر که در کوی خرابات ز رندان دم زد
باید اول قدم خود به سر عالم زد
نزد رندان خرابات که صد جان به جویست
نتوان بیش ز انفاس مسیحا دم زد
ناصح ار مرهم پندم به دل ریش نهاد
[...]
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۴۲ - بهم رسیدن پروانه و شمع و فدا کردن پروانه خود را
چنانش سوز عشق از دل علم زد
که در آتش به شوق دل قدم زد
وحشی بافقی » ناظر و منظور » رو به میدان معانی کردن و تیغ دو زبان برآوردن در مدح شهسواری که از دو انگشت نوک تیغ دو سر دیدهٔ شرک را کور نمود و از بنان ذوالفقار پیکر باب خیبر گشاده
قدر بر لوح هستی چون قلم زد
به اول حرف نام او رقم زد
وحشی بافقی » ناظر و منظور » پایهٔ سریر معانی بر عرش نهادن و گام فکر در عرصهٔ سپهر گشادن در مدح شهسواری که فضای هستی گویی از اقلیم اوست
به دارالضرب احسان چون قدم زد
کرم را سکه نو بر درم زد
وحشی بافقی » ناظر و منظور » یاد نمودن ناظر از بزم آشنایی و ناله کردن از اندوه جدایی و شکایت بخت نامساعد بر زبان آوردن و حکایت طالع نامناسب بیان کردن
که ناظر آتش دل در قلم زد
حدیث شعلهٔ دوری رقم زد
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸
شادی عشق تو هنگامه غم برهم زد
شور حسنت نمکی بر جگر آدم زد
شب ز دیدار تو گردید به مهر آبستن
جامه بر سنگ ز سور رخ تو ماتم زد
شهد لب های تو دکان طبیبان در بست
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰
حسن جنبید ز خواب و مژه را برهم زد
فتنه برپا شد و نیشی به رگ عالم زد
هرچه در پرده نهان بود هویدا کردند
چه شبی بود که این صبح سعادت دم زد؟
بی محبت ننمودند اجابت هرچند
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰
حسنت که صلای شوق عالم برزد
غم نیست اگر دمی ز محنت دم زد
کفرست ولی یقین که از رشک ایزد
هنگامه دلربائیت بر هم زد
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - مثنوی در باب نابسامانی اوضاع زمان
ز مسجد نعره ی مستان علم زد
مؤذن بانگ از آنجا بر قدم زد
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - جنگ ها جو
عقاب تیر پران، پر به هم زد
خروس عرش، بانگی بر قدم زد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۸۲
عشق اول به دل سوخته آدم زد
مایه ور شد ز دل آدم و بر عالم زد
در دل و جان ملک شور قیامت افتاد
زان نمک کز لب خود بر جگر آدم زد
تن خاکی که همان دید ز انسان ابلیس
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴
کی دواجو بود آن دل که ز دردش دم زد
داغ بیدردی آنم که دم از مرهم زد
با خرد روز ازل بر سر سودا بودم
عشق پیش آمد و سودای مرا برهم زد
محنت هجر تو داند که چه با جانها کرد
[...]
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۵۳ - روان شدن رام خبر گرفتن سیتا را و ملاقات شدن با کیندها دیو و یافتن خبر سیتا
چو روزی چند در صحرا قدم زد
به ناگه فتنۀ عالم علم زد
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵
پیشتر زانکه خدا خشت و گل آدم زد
نور پیغمبر و آلش ز تجلّی دم زد
کرد تسبیح و ملک از دم او گویا شد
نعره نَحنُ نُسَبِّح زد و بر آدم زد
آدم از پرتو آن نور شناسا شد و گفت
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵
پیشتر زانکه خدا خشت و گل آدم زد
نور پیغمبر و آلش ز تجلّی دم زد
کرد تسبیح و ملک از دم او گویا شد
نعره نَحنُ نُسَبِّح زد و بر آدم زد
آدم از پرتو آن نور شناسا شد و گفت
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۱
روزی که قضا سر خط آفاق رقم زد
گفتم به جبینم چهنوشتندقلمزد
غافل مشوید از نفس نعل درآتش
سرتا قدم شمع درین بزم قدم زد
چون مو به نظر سخت نگونسار دمیدیم
[...]
حزین لاهیجی » مثنویات » تذکرة العاشقین » بخش ۴ - عرض زمین بوس به حضرت ختمی پناه علیه التّحیّه والثّناء
عیسی به بشارت تو دم زد
زان دم، به عطای جان رقم زد
قائم مقام فراهانی » منشآت » رسالهها » شمایل خاقان - قسمت اول
در ازل پرتو حسنش ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش بهمه عالم زد
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳
تا صبا شانه بر آن سنبل خم در خم زد
آشیان دل یک سلسله را بر هم زد
بود از زلف پریشان توام خاطر جمع
فتنه عشق چو گیسوی تواش بر هم زد
تابش حسن تو در کعبه و بت خانه فتاد
[...]