گنجور

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۷ - گفتار در خاتمت کتاب

 

دل من کز طریق عشق دم زد

برین دفتر ازین معنی رقم زد

سلیمی جرونی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶ - تتبع خواجه

 

هر که در کوی خرابات ز رندان دم زد

باید اول قدم خود به سر عالم زد

نزد رندان خرابات که صد جان به جویست

نتوان بیش ز انفاس مسیحا دم زد

ناصح ار مرهم پندم به دل ریش نهاد

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۴۲ - بهم رسیدن پروانه و شمع و فدا کردن پروانه خود را

 

چنانش سوز عشق از دل علم زد

که در آتش به شوق دل قدم زد

اهلی شیرازی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

شادی عشق تو هنگامه غم برهم زد

شور حسنت نمکی بر جگر آدم زد

شب ز دیدار تو گردید به مهر آبستن

جامه بر سنگ ز سور رخ تو ماتم زد

شهد لب های تو دکان طبیبان در بست

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

حسن جنبید ز خواب و مژه را برهم زد

فتنه برپا شد و نیشی به رگ عالم زد

هرچه در پرده نهان بود هویدا کردند

چه شبی بود که این صبح سعادت دم زد؟

بی محبت ننمودند اجابت هرچند

[...]

نظیری نیشابوری
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰

 

حسنت که صلای شوق عالم برزد

غم نیست اگر دمی ز محنت دم زد

کفرست ولی یقین که از رشک ایزد

هنگامه دلربائیت بر هم زد

فصیحی هروی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - مثنوی در باب نابسامانی اوضاع زمان

 

ز مسجد نعره ی مستان علم زد

مؤذن بانگ از آنجا بر قدم زد

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - جنگ ها جو

 

عقاب تیر پران، پر به هم زد

خروس عرش، بانگی بر قدم زد

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۸۲

 

عشق اول به دل سوخته آدم زد

مایه ور شد ز دل آدم و بر عالم زد

در دل و جان ملک شور قیامت افتاد

زان نمک کز لب خود بر جگر آدم زد

تن خاکی که همان دید ز انسان ابلیس

[...]

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

کی دواجو بود آن دل که ز دردش دم زد

داغ بی‌دردی آنم که دم از مرهم زد

با خرد روز ازل بر سر سودا بودم

عشق پیش آمد و سودای مرا برهم زد

محنت هجر تو داند که چه با جانها کرد

[...]

قدسی مشهدی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

پیشتر زانکه خدا خشت و گل آدم زد

نور پیغمبر و آلش ز تجلّی دم زد

کرد تسبیح و ملک از دم او گویا شد

نعره نَحنُ نُسَبِّح زد و بر آدم زد

آدم از پرتو آن نور شناسا شد و گفت

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

پیشتر زانکه خدا خشت و گل آدم زد

نور پیغمبر و آلش ز تجلّی دم زد

کرد تسبیح و ملک از دم او گویا شد

نعره نَحنُ نُسَبِّح زد و بر آدم زد

آدم از پرتو آن نور شناسا شد و گفت

[...]

فیض کاشانی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۱

 

روزی ‌که قضا سر خط آفاق رقم زد

گفتم به ‌جبینم چه‌نوشتندقلم‌زد

غافل مشوید از نفس نعل درآتش

سرتا قدم شمع درین بزم قدم زد

چون مو به نظر سخت نگون‌سار دمیدیم

[...]

بیدل دهلوی
 

قائم مقام فراهانی » منشآت » رساله‌ها » شمایل خاقان - قسمت اول

 

در ازل پرتو حسنش ز تجلی دم زد

عشق پیدا شد و آتش بهمه عالم زد

قائم مقام فراهانی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳

 

تا صبا شانه بر آن سنبل خم در خم زد

آشیان دل یک سلسله را بر هم زد

بود از زلف پریشان توام خاطر جمع

فتنه عشق چو گیسوی تواش بر هم زد

تابش حسن تو در کعبه و بت خانه فتاد

[...]

فروغی بسطامی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode