حسن جنبید ز خواب و مژه را برهم زد
فتنه برپا شد و نیشی به رگ عالم زد
هرچه در پرده نهان بود هویدا کردند
چه شبی بود که این صبح سعادت دم زد؟
بی محبت ننمودند اجابت هرچند
بانگ تسلیم ملک بر فلک اعظم زد
به طلب جمله ذرات جهان برجستند
مایه عشق چو بر خاک بنی آدم زد
خواست آیینه تحقیق به ما بسپارد
قفل کوری به دل و دیده نامحرم زد
غرض آن داشت که از عشوه اش آگه باشم
بر درون زخم ز اندیشه نمک از غم زد
عقل چون دید که عشق آمد و خوانخوار آمد
لب فرو بست و دم از سلطنت خود کم زد
روح آزاد کزین معرکه جان بیرون برد
دست در حلقه فتراک خم اندر خم زد
سر ازین قصه نیاورد «نظیری » بیرون
گرچه عمری به سخن گشت و ورق بر هم زد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: حسن از خواب بیدار شد و موجب آشفتگی در عالم گردید. چیزهایی که در پرده پنهان بودند، نمایان شدند و صبحی از سعادت آغاز شد. علیرغم بیمحبت بودن، دعوت تسلیم از جانب ملک به آسمان رسید. همه ذرات جهان به عشق و محبت برخاستند و حسن میخواست حقیقت عشق را به ما نشان دهد. او توجه ما را به زخمهای درون و غمهای عمیق جلب کرد. عقل با ورود عشق و مهمانی او سکوت کرد و از سلطنت خود دست کشید. روح نیز از این معرکه آزاد شد و به جلو رفت. در نهایت، هنری که حسن خلق کرده بود، به آن صورت عادی برنگشت و داستان این عشق پایانی نداشت، حتی اگر عمرش به سخن گفتن گذشت.
هوش مصنوعی: حسن از خواب بیدار شد و با هم زدن مژههایش، شور و هیجانی به وجود آورد که همه جا را تحت تأثیر قرار داد و مانند نیشی بر رگهای عالم اثر گذاشت.
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که پنهان بود، آشکار کردند. چه شب عجیبی بود که این صبح خوشبختی طلوع کرد؟
هوش مصنوعی: آنان که محبت نداشتند، هرگز به خواستهها پاسخ ندادند، هرچند که سرود تسلیم پادشاهی بزرگ را به آسمان سر دادند.
هوش مصنوعی: تمامی اجزای جهان برای رسیدن به عشق به حرکت درآمدند، همانطور که وقتی عشق بر خاک انسان نازل شد، همه چیز به جنب و خروش آمد.
هوش مصنوعی: آیینهای که واقعیت را به ما نشان میدهد، قفل نادانی و بینایی نداشتن را به دل و چشم کسانی که اجازه ورود ندارند، میزند.
هوش مصنوعی: او میخواست که بداند چقدر از فریب و جذابیتش آگاه هستم، در حالی که درد ناشی از غم در درونم مثل نمک بر زخم تازه نشسته است.
هوش مصنوعی: وقتی عقل متوجه شد که عشق وارد شده و بر سر سفره نشسته است، سکوت کرد و دیگر درباره قدرت و سلطنت خودش صحبت نکرد.
هوش مصنوعی: روحی آزاد که از این میدان نبرد جان خود را به در میبرد، دستش را در حلقه فتراک فرو میکند و در حالتی پیچیده و پیجخورده حرکت میکند.
هوش مصنوعی: نظیری هرچند سالها در تلاش بود و درباره این داستان سخن گفت، نتوانست به نتیجهگیری روشنی برسد و هنوز به پاسخ نهایی نرسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواست تا صورت خود را بنماید معشوق
خیمه در معرکه آب و گل آدم زد
در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت
عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
[...]
چون صبا شانه درآن طره خم در خم زد
سلک جمعیت شوریده دلان برهم زد
تار هر موی کز آمد شد آن شانه گسست
با رگ جان من آن را گرهی محکم زد
تا ز راهت ننشیند به رخ غیر غبار
[...]
هر که در کوی خرابات ز رندان دم زد
باید اول قدم خود به سر عالم زد
نزد رندان خرابات که صد جان به جویست
نتوان بیش ز انفاس مسیحا دم زد
ناصح ار مرهم پندم به دل ریش نهاد
[...]
شادی عشق تو هنگامه غم برهم زد
شور حسنت نمکی بر جگر آدم زد
شب ز دیدار تو گردید به مهر آبستن
جامه بر سنگ ز سور رخ تو ماتم زد
شهد لب های تو دکان طبیبان در بست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.