هر که در کوی خرابات ز رندان دم زد
باید اول قدم خود به سر عالم زد
نزد رندان خرابات که صد جان به جویست
نتوان بیش ز انفاس مسیحا دم زد
ناصح ار مرهم پندم به دل ریش نهاد
وه که بر زخم دو صد نیش ازان مرهم زد
بهر بی تابی ما بود که مشاطه صنع
تاب ها در سر آن طره خم در خم زد
صرصر عشق چو بر مزرع آفاق گذشت
خرمن صبر و شکیبایی ما برهم زد
بر در میکده عشق ملک راه نیافت
حاجبش دست چو بر سینه نامحرم زد
فانیا بار خودی زان بفکندم از دوش
که بآن بار در این راه قدم نارم زد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ تجربههای عمیق عاشقانه و دلدادگی در کوی خرابات است. شاعر به رندانی اشاره میکند که گویی در دنیای عشق بیپروایی بیشتری دارند و برای ورود به این دنیای پرهیاهو باید از خودگذشتگی کرد. او به نیش و زخمهای موجود در راه عشق اشاره میکند و میافزاید که حتی نصیحتها و پندها نمیتوانند به دردی که عشق ایجاد کرده، مرهمی بگذارند. شاعر در نهایت بیان میکند که برای رسیدن به عشق و معنای عمیق آن، باید از بار خودخواهی و موانع اعتباری رها شود تا بتوان در این راه گام برداشت.
هوش مصنوعی: هر کسی که در محله خرابکاران با رندان صحبت کند، باید ابتدا قدمی در مسیر معنوی و معرفت بگذارد.
هوش مصنوعی: در نزد افرادی که در میخانهها زندگی میکنند و به دنبال خوشی و عشق هستند، نمیتوان بیشتر از نفسهای پاک حضرت مسیح صحبت کرد، زیرا آنها به دنبال عمق احساس و زندگی هستند و نه فقط کلمات.
هوش مصنوعی: اگر نصیحت تو پندی بر دلم بگذارد، وای بر من که بر زخمهای عمیق دو صد نیش، آن مرهم میزند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ناپایداری و بیقراری ما موجب شده که آرایشگر هنر خود را در آراستن آن موهای پیچ در پیچ به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: باد تند عشق که از جایی گذر کرد، تمام تلاشها و صبر و شکیبایی ما را بر هم ریخت.
هوش مصنوعی: شخصی به در میخانه عشق میرود، اما چون خواسته وارد شود، نگهبان به او اجازه نمیدهد و وقتی به او نزدیک میشود، به سینهاش میزند و مانع ورودش میشود.
هوش مصنوعی: من از دوش خودم بار سنگینی را برمیدارم و کنار میگذارم، زیرا نمیخواهم با آن بار در این مسیر گام بردارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواست تا صورت خود را بنماید معشوق
خیمه در معرکه آب و گل آدم زد
در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت
عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
[...]
چون صبا شانه درآن طره خم در خم زد
سلک جمعیت شوریده دلان برهم زد
تار هر موی کز آمد شد آن شانه گسست
با رگ جان من آن را گرهی محکم زد
تا ز راهت ننشیند به رخ غیر غبار
[...]
شادی عشق تو هنگامه غم برهم زد
شور حسنت نمکی بر جگر آدم زد
شب ز دیدار تو گردید به مهر آبستن
جامه بر سنگ ز سور رخ تو ماتم زد
شهد لب های تو دکان طبیبان در بست
[...]
عشق اول به دل سوخته آدم زد
مایه ور شد ز دل آدم و بر عالم زد
در دل و جان ملک شور قیامت افتاد
زان نمک کز لب خود بر جگر آدم زد
تن خاکی که همان دید ز انسان ابلیس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.