گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۹

 

پادشاهی نه به سیم و زر و گوهر باشد

هر که را سد رمق هست سکندر باشد

هرکه چون بحر به تلخی گذراند ایام

ظاهر و باطن او عنبر و گوهر باشد

حرف سامان مزن ای خواجه که در کشور عشق

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵۵

 

زانقلاب دل آسوده بیشتر باشد

کمند وحدت ما موجه خطر باشد

بجز دهان تو کزچهره است خندانتر

که دیده غنچه که از گل شکفته ترباشد

زمی فروغ لب لعل اودوبالا شد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵۶

 

خوشا دلی که دراودرد را گذر باشد

خوشا سری که سزاوار دردسر باشد

شرربه آتش وشبنم به بوستان برگشت

دل رمیده ما چند در سفر باشد

بساز با جگر تشنه چون شدی مجنون

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵۷

 

مرا که سایه خم سایه کمر باشد

چه احتیاج به سرسایه دگر باشد

عطای دوست بود بی دریغ بخش ارنه

سری کجاست که لایق به دردسرباشد

زسیل حادثه از جا روند بیجگران

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۹۰

 

ز حیرت بهره عاشق ز خوبان بیشتر باشد

ازین گلشن گل آن چیند که دستش زیر سر باشد

نمی گیرد عنان قرب هدف تیر سبکرو را

نگاه دور خوش چشمان به دل نزدیکتر باشد

وطن بیت الحزن، اخوان به چشمش گرگ می آید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۹۱

 

جهان را تار و پود هستی از موج خطر باشد

کف این بحر خون آشام از مغز گهر باشد

منه دل بر وفای چرخ کجرو هوش اگر داری

که دستش هر زمان چون تاک بر دوش دگر باشد

برآی از خود، جهان را زیر دست خویش اگر خواهی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۷۲

 

محنت مردم آزاده فزونتر باشد

بار دل لازمه سرو و صنوبر باشد

عالم خاک بود منتظم از پست و بلند

مصلحت نیست ده انگشت برابر باشد

می توان شمع برافروخت ز نقش قدمش

[...]

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۷

 

خورشید همین نه ذره پرور باشد

فیضش به همه جهان برابر باشد

آیینه ز هم شاه و گدا نشناسد

سازنده او گرچه سکندر باشد

قدسی مشهدی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹

 

ز عریانی نیندیشم اگر عالم خطر باشد

که شمشیریم و بر اندام ما جوهر سپر باشد

امید زورقم خواهد گر انباری به دریایی

که در وی از خطر هر قطره دریای دگر باشد

به مطلب نارسایی‌ها مرا نزدیکتر دارد

[...]

فیاض لاهیجی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰

 

ز دستبرد حوادث گرت خبر باشد

بکیسه دست کرم، به ز مشت زر باشد

مجو ز خاطر ناخوش، تلاش معنی خوش

سخن طراز قلم، از دماغ تر باشد

اشارتی است غبارت بدیده از پیری

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۶

 

آتش اگرت ز عشق در سر باشد

کسی زیر سر تو بالش پر باشد؟

عیب است که با دعوی پرداختگی

چون آینه ات خانه مصور باشد

واعظ قزوینی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۲

 

کسی که داغ جنونش طراز سر باشد

به هر کجا که رود نور در نظر باشد

ز خاکساری آن مرغ گل کند پرواز

که سایه قفسش نقش بال و پر باشد

به جان رشک خدایا که قاصد ما را

[...]

اسیر شهرستانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳

 

میل خوبان ز اسیران به توانگر باشد

در چمن غنچه گل را سخن از زر باشد

هر که دارد لب خاموش توانگر باشد

دهن غنچه همه عمر پر از زر باشد

روز و شب در نظر زنده دلان یکرنگ است

[...]

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۰

 

خلعت بی طمعی زیب هنرور باشد

آبرو شمع نهانخانه گوهر باشد

صبح از صدق صفا فیض جهانگیری یافت

هر که دل را کند آیینه سکندر باشد

اینقدر خاک تمنا چه فشانی بر دل؟

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۱

 

اگر شه ور گدا کز مرگ دایم بر حذر باشد

بلند و پست دنیا رمزی از زیر و زبر باشد

مرا در شیشهٔ دل بادهٔ راز است می لرزم

که اینجا آمد و رفت نفس موج خطر باشد

مزن لاف محبت گر نداری همت شیران

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۱

 

ز فیض نور معنی شام اهل دل سحر باشد

چراغ خلوتم از خویش روشن چون گهر باشد

ز بس از خویشتن رفتند در بزم تو مشتاقان

تکلم بر لب حیرت نصیبات خبر باشد

اگر داری عزای فوت وقت ای دل خوشا حالت

[...]

جویای تبریزی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۶

 

اینقدر بس بود، کس ار باشد

ورنه بهتر که مختصر باشد

حزین لاهیجی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶

 

شوم دیوانه اش مجنون به من گر همسفر باشد

در آتش می روم پروانه ام گر راهبر باشد

توانم شد به عیسی هم نفس گر خشک لب باشم

روم بر آسمان گر همچو ابرم چشم تر باشد

شود آن وقت عیب کجروان راست رو ظاهر

[...]

سعیدا
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

شرج ازین گر فراخ تر باشد

بیخود از کان همیشه زر پاشد

آذر بیگدلی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
sunny dark_mode