مرا که سایه خم سایه کمر باشد
چه احتیاج به سرسایه دگر باشد
عطای دوست بود بی دریغ بخش ارنه
سری کجاست که لایق به دردسرباشد
زسیل حادثه از جا روند بیجگران
کمند وحدت ما موجه خطر باشد
همیشه عشق زتردامنان در آزارست
بلای چشم بود هیزمی که تر باشد
مرا از آن سفر بیخودی خوش آمده است
که بی نیاز ز تمهید همسفر باشد
شراب تلخ به اندازه خورکه خون در رگ
زاعتدال چو بگذشت نیشتر باشد
کنم درست کدامین شکسته خود را
مرا که دست ودل از هم شکسته تر باشد
به قبض وبسط مرا صائب اختیاری نیست
گشاد و بست من از عالم دگر باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عمیق و تجربیات انسانی است. شاعر از دلبستگی به دوستان و عشق صحبت میکند و به اهمیت و ارزش این روابط در زندگی اشاره دارد. او به تنهایی و ناتوانیهای خود اشاره میکند و بیان میکند که هیچ نیازی به سایههای دیگر ندارد، زیرا عشق و دوستی خود به تنهایی کافی است. همچنین، شاعر از دردها و چالشهای زندگی میگوید و از تجربههای تلخ و شیرین یاد میکند. در نهایت، او به عدم کنترل بر حوادث و تغییرات زندگی اشاره میکند و میگوید که شرایطش از دنیای دیگری نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: من که سایهام خود به خود خم است و مانند کمر میباشد، چه نیازی به سایهای دیگر دارم؟
هوش مصنوعی: دوستی اگر به ما هدیهای بدهد بدون هیچ شرطی، جایگاه چیست که شایستهی تحمل درد و رنج باشد؟
هوش مصنوعی: از سیل حوادث، بیجا و بیخبر، افرادی هستند که به وحدت ما آسیب میزنند و این خطر ما را تهدید میکند.
هوش مصنوعی: عشق همیشه از عذاب و رنج حاصل میشود و بلای چشم، مانند هیزم تر، آتشزا و مشکلساز است.
هوش مصنوعی: من از آن سفر پر از خودآگاهی خوشحالم که در آن نیاز به آمادهسازی و برنامهریزی برای همسفر ندارم.
هوش مصنوعی: شراب تلخ به اندازه ای که مانند خون در رگ ها جریان دارد، اگر از حد تعادل خارج شود، به ومی باشد که دردناک و آسیب رسان است.
هوش مصنوعی: کدام مشکل خود را درست کنم، زمانی که خودم از همه بیشتر در تردید و آشفتگی هستم؟
هوش مصنوعی: من در کنترل و انتخاب حالات خود نیستم، باز و بسته شدن وضعیت من به دنیای دیگری بستگی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
برون ز گوشه بهشت برین سقر باشد
فزون ز توشه شکر معده بار خر باشد
هر آنکه توشهٔ روزی و گوشهای دارد
به راستی ملک ملک بحر و بر باشد
زیادت از سرت ار یک کُلَه به دست آری
[...]
کسی به حمد و ثنای برادران عزیز
ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد
ز دشمنان شنو ای دوست تا چه میگویند
که عیب در نظر دوستان هنر باشد
اگر به جایِ تو ما را کسی دگر باشد
به جز خیال نه ممکن بود اگر باشد
سری که در قدمت می رود به حکمِ قضا
دریغ نیست به دستِ من این قدر باشد
چو بالِ نسر بسوزد ز پرتوِ خورشید
[...]
اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد
بسوزد ار دلش از سنگ سخت تر باشد
حکایت من و او عشق نیست می دانم
که عشق دیگر و دیوانگی دگر باشد
رو، ای نسیم صبا و از آن دو چشم سیاه
[...]
کسی بمدح و ثنای برادران عزیز
ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد
ز دشمنان شنو ایدوست تا چه میگویند
که عیب در نظر دوستان هنر باشد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.