که این ترکزاده سزاوارنیست

بشاهی کس او را خریدار نیست

چنین است گفتار و کردار نیست

جز از گردش کژِّ پرگار نیست

سخن نزد دانندگان خوارنیست

تو را اندرین کار دیدار نیست

ترا پیش آزادگان کار نیست

کجا مر ترا رای هشیار نیست

همان طوس تندست و هشیار نیست

و دیگر که جان پسر خوار نیست

ز کاموس خود جای گفتار نیست

که ما را بدو راه دیدار نیست

که دانی که ایدر گنهکار نیست

دل شاه ازو پر ز تیمار نیست

به ایران و توران ترا یار نیست

چنین کار پیش تو دشوار نیست

اگر هست خود جای گفتار نیست

ولیکن شنیدن چو دیدار نیست

ازو کین کشیدن بسی کار نیست

سنان مرا پیش دیوار نیست

کزین خواسته بر تو تیمار نیست

کسی را بدین با تو پیکار نیست

ترا آرزو جنگ و پیکار نیست

وگر گل چنی راه بی‌خار نیست

توی تو که جز تو جهاندار نیست

خرد را بدین کار پیکار نیست

جهان را نمایش چو کردار نیست

سپردن بدو دل سزاوار نیست

مرا با تو جز کین و پیکار نیست

گه پاسخ و روز گفتار نیست

به پیمان مرا با تو گفتار نیست

خرد را روانت خریدار نیست

مرا با سپاه تو پیکار نیست

بر ایشان ز من نیز تیمار نیست

به زنهار بر ما کنون عار نیست

سپاه است بسیار و سالار نیست

که از شهریاران سزاوار نیست

بریدن سری کان گنهکار نیست

غزل رودکی وار نیکو بود

غزلهای من رودکی وار نیست

اگر چه بکوشم بباریک وهم

بدین پرده اندر مرا بار نیست