جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۴۶ - رفتن مجنون به حوالی دیار لیلی و ملاقات و مقالات وی با سگی که در کوی وی دیده بود
افتد به حریم او گذارت
بخشند بر آن ستانه بارت
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵ - در مدح سلطان البحر و البر سلغرشاه دام ملکه
مه از بدر و هلالی در دیارت
گهی پیکست و گه آیینه دارت
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۶ - ایضا له
زهی از تاب می گل گل شگفته باغ رخسارت
ز هر گلخار خاری در دل عشاق بیمارت
بدان رخسار و قامت گر نمایی جلوه در گلشن
قیامت افتد از قامت ز رعنایی رفتارت
به دام زلف هر سو دانه خالت عجب نبود
[...]
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۳۴ - خطاب شمع با کافور و استعانت از او
ترا بس از سفیدی این اشارت
که کم باشد سفیدان را حرارت
فضولی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » ترکیب بند
بدمد سبزه تر گرد گل رخسارت
آتشت دود کند سرد شود بازارت
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷
هلالی بودی اول صد بلند اختر هوادارت
کنون ماه تمامی ناتمامی آن چنان یارت
به آب دیده پروردم نهالت را چه دانستم
که بر هربی بصر بارد ثرم نخل ثمر بارت
هنوزت بوی شیر از غنچهٔ سیراب میآید
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - این ابیات مثنوی حسبالحال گفته در عذر ارسال شعر به بزرگی که شعر میگفته
به شیرین حرفهای پر بشارت
که میبردند تسکین را به غارت
وحشی بافقی » ناظر و منظور » بیان خوابی و اظهار اضطرابی که ناظر را از راز پنهان از بیصبری خبر داده و داغ ناصبوریش بر جگر نهاده و حکایت مفارقت و شکایت مهاجرت
نشاند در مقام انتظارت
که کی آید برون از خانه یارت
وحشی بافقی » ناظر و منظور » نشستن شاهزاده بر تخت شهریاری و بلند آوازه گشتن در خطبهٔ کامکاری و در اختصار قصه کوشیدن و لباس تمامی بر شاهد فسانه پوشیدن
به ناظر داد آیین وزارت
چواز دورش به شاهی شد بشارت
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۴ - در رفتن شیرین به کوه بیستون و گفتگوی او با فرهاد و بیان مقامات محبت
بگفتا چیست جان ؟ گفتا نثارت
بگفتا چیست تن گفتا غبارت
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۸ - در بیان وصل و هجران نکویان و رفتن شیرین به تماشای بیستون
چو با عشق بتان افتاد کارت
شرابی شد پی دفع خمارت
شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲
ای خاک درت سرمهٔ ارباب بصارت
در تأدیت مدح تو خم، پشت عبارت
گرد قدم زائرت، از غایت رفعت
بر فرق فریدون ننشیند ز حقارت
در روضهٔ تو خیل ملایک، ز مهابت
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
گهی آرند در طی عبارت
به حکمت های یونانی اشارت
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت دوم
گیرم به نقاب در کشی رخسارت
یا پست کنی به رغم من گفتارت
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت دوم
گیرم به نقاب در کشی رخسارت
یا پست کنی به رغم من گفتارت
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - تعریف اکبرآباد و باغ جهان آرا
بیابد تا کمرشان را بصارت
کند شمشیرشان زانگشت اشارت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۷
غم از دل می زداید چون صباح عید رخسارت
نماز عید واجب می کند بر خلق دیدارت
تو با آن قامت رعنا به هر گلشن که بخرامی
خیابان می کشد چون سرو قد از شوق رفتارت
ز شیرینی سرشک شمع نقل انجمن گردد
[...]
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۵۸
بی محنت شبگیر و غم ایوارت
زین راه به منزل که رساند بارت؟
تنپروریات میخ زده بر دامن
در پیش کشیده کاهلی دیوارت
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۵۹ - گفتن سگریو حقیقت منازعت بال را با رام
ز سالی بیش بردم انتظارت
برآمد چشمۀ خون چون ز غارت