گنجور

 
 
 
سنایی

صدبار به بوسه آزمودم پارت

بس بوسه دریغ یافتم هر بارت

گفتم که کنون کشید خواهم بارت

با این همه هم به کار ناید کارت

عین‌القضات همدانی

آتش در زن بهر چه دارد یارت

و اندیشه مکن ازین برآید کارت

چون سوخته گردد ای پسر آثارت

باقی ببقای او شود انوارت

میبدی

شب روز کنم، روز شب اندر کارت

با خلق جهان تبه کنم بازارت‌

خاقانی

تب کرد اثر در گل عنبر بارت

اینک خوی تب نشسته بر گل‌زارت

بیمار بس است نرگس خون‌خوارت

بیماری را چکار با گلنارت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه