گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۵

 

ای نور دیده یک شبی ما را ز وصلت شاد کن

وز بند روز هجر خود یکدم مرا آزاد کن

کاشانهٔ جان من غمگین خرابست از غمت

بازآ به عدل وصل خود کلّ جهان آباد کن

دل بردی از دستم ولی افکندی اش در پای غم

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۶

 

از شب وصلت دل ما شاد کن

یک دمک آشفته دلان یاد کن

داد دلم چون ندهی دلبرا

کیست که گفت این همه بیداد کن

بنده ز جانت شده ام رایگان

[...]

جهان ملک خاتون
 

حافظ » ساقی نامه

 

روانِ بزرگان ز خود شاد کن؛

ز پرویز و از باربد یاد کن.

حافظ
 

قاسم انوار » انیس العارفین » بخش ۲ - فی نظم انیس العارفین

 

خانه دل را بلطف آباد کن

جانم از بند جهان آزاد کن

قاسم انوار
 

جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۲۱ - خردنامه افلاطون

 

به عبرت ز پیشینیان یاد کن

دل از یاد پیشینیان شاد کن

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳۶

 

پرسشی کن ای طبیب و جان ما را شاد کن

دردمندان توایم از دردمندان یاد کن

خسرو خوبان که شیرین کام باد از جام عیش

رحم گو بر تلخی جان کندن فرهاد کن

شکر این شادی که کردت بخت چون یوسف عزیز

[...]

اهلی شیرازی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲

 

ای معلم، خاطر غمدیده من شاد کن

بنده کردم، یک زمان آن سرو را آزاد کن

از گدای خویش فارغ مگذر، ای سلطان حسن

یا بده داد من درویش، یا بیداد کن

خواه پیغامی فرست و خواه دشنامی بده

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۳

 

عید قربان شد، بیا عاشق کشی بنیاد کن

دردمندان را بدرد نو مبارک باد کن

گفته ای: در دین ما رسم فراموشی خطاست

چون کنی از ما فراموش، این سخن را یاد کن

با من آغاز تکلم کردی و بیخود شدم

[...]

هلالی جغتایی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۷

 

ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن

سعی دارد محنت هجران تو هم امداد کن

عیش خسرو چیست با شیرین به طرف جوی شیر

رحم گو بر جان محنت دیدهٔ فرهاد کن

ناقهٔ لیلی به سرعت رفت و از آشفتگی

[...]

وحشی بافقی
 

شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۶ - فی قطع العلائق و العزلة عن الخلایق

 

سینه را از علم حق آباد کن!

رو حدیث «لو علمتم» یاد کن!

شیخ بهایی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » سوگندنامه

 

دلم را بیک جرعه می شاد کن

مرا از غم دهر آزاد کن

رضی‌الدین آرتیمانی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۵

 

پیش بنشین ساغری بستان و طبع آزاد کن

وین پرستاران معنی را، به گفتی شاد کن

تخته تعلیم گردون بین و نقش در همش

خنده چون شاگرد زیرک طبع بر استاد کن

این رقم زشتست طرح تازه ای بر صفحه کش

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۶۵

 

چون سکندر خانه عمر از اثر آباد کن

این بنای سست پی را آهنین بنیاد کن

می شود وقتی که فریادت شود فریادرس

تا نفس در سینه داری ناله و فریاد کن

سرو را تشریف آزادی به رعنایی فکند

[...]

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۲۴

 

به وصل خراسان دلم شاد کن

ز هند جگرخوارم آزاد کن

قدسی مشهدی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۷

 

خدایا مرا از من آزاد کن

ضمیرم بعشق خود آباد کن

سرم را بیاد خودت زنده کن

روان مرا منبع یاد کن

بروی خودت باز کن دیده‌ام

[...]

فیض کاشانی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - مناجات

 

اسیرم، مرا از من آزاد کن

کریمی، دلم را بخود شاد کن

واعظ قزوینی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode