ای نور دیده یک شبی ما را ز وصلت شاد کن
وز بند روز هجر خود یکدم مرا آزاد کن
کاشانهٔ جان من غمگین خرابست از غمت
بازآ به عدل وصل خود کلّ جهان آباد کن
دل بردی از دستم ولی افکندی اش در پای غم
آخر که گفتت دلبرا با ما همه بیداد کن
یکدم فراموشم نه ای از دل که دل خود جای تست
آنگه که بشکیبد دمی آخر ز لطفش یاد کن
گر خانه ی عشق رخش معمور می خواهی دلا
دل بر جفای او بنه پابستش از بنیاد کن
تا کی کشی ای دل جفا از جور یار بی وفا
از غایت بیداد او رو در جهان فریاد کن
از دست جورت خون دل از دیده می بارم مدام
گر نیست رحمی بر منت بر اشک مردم زاد کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.