گنجور

 
۱
۲
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۹ - مادر می

 

مادر می را بکرد باید قربان

بچهٔ او را گرفت و کرد به زندان

بچهٔ او را ازو گرفت ندانی

تاش نکوبی نخست و زو نکشی جان

جز که نباشد حلال دور بکردن

[...]

۹۴ بیت
رودکی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۹

 

وزانجا سوی راه بنهاد روی

چنان چون بود مردم راه‌جوی

همی رفت پویان به جایی رسید

که اندر جهان روشنایی ندید

شب تیره چون روی زنگی سیاه

[...]

۹۴ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۲

 

چنین گوید آن پیر دانش‌پژوه

هنرمند و گوینده و با شکوه

که در پرده بد زال را برده‌ای

نوازندهٔ رود و گوینده‌ای

کنیزک پسر زاد روزی یکی

[...]

۹۴ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۹

 

وزان روی لشکر سوی چین کشید

سر نامداران به بیرون کشید

همی راند منزل به منزل به دشت

چهل روز تا پیش دریا گذشت

ز دیبا سراپرده‌ای برکشید

[...]

۹۴ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۶

 

بفرمود تا تخت شاهنشهی

به باغ بهار اندر آرد رهی

به فرمان ببردند پیروزه تخت

نهادند زیر گلفشان درخت

می و جام بردند و رامشگران

[...]

۹۴ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۱

 

از ایوان خسرو کنون داستان

بگویم که پیش آمد از راستان

جهان بر کهان و مهان بگذرد

خردمند مردم چرا غم خورد

بسی مهتر و کهتر از من گذشت

[...]

۹۴ بیت
فردوسی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۴ - چو شد یار با بارهٔ گام زن

 

چو شد یار با بارهٔ گام زن

براند اسب گرم آن دلارام زن

همی راند تا سوی لشکر رسید

ز گرد دو لشکر هوا تیره دید

دو عاشق بر آن سان چو دو کوه روی

[...]

۹۴ بیت
عیوقی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۴۳ - دیگر پرسش گرشاسب از سرشت جهان

 

بپرسید بازش هنرمند مرد

که یزدان جهان را سرشت از چه کرد

بهانه چه افتاد تا کرده شد

سپهر و ستاره بر آورده شد

چنین گفت این آن شناسد درست

[...]

۹۴ بیت
اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۳۷ - جنگ دیگر گرشاسب با شاه طنجه

 

چو شاه حبش سوی خاور گریخت

همه رخت و دینار و گوهر بریخت

شه روم بنشست بر تخت عاج

درآویخت زایوان پیروزه تاج

دو لشکر به هم کینه خواه آمدند

[...]

۹۴ بیت
اسدی توسی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین

 

نوشته یافتم اَنْدَر سَمَرها،

زِ گُفْتِه‌ْیْ راوِیانَ انْدر خَبَرها،

که بودَ انْدر زَمانه شهریاری؛

به شاهی کامگاری بَخْتْ‌یاری.

همه شاهان، مَر او را، بَنده بودند؛

[...]

۹۴ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۵ - دیدن فرامرز،بازارگان و گفتن او به فرامرز از سیمرغ

 

ببندد دری کردگار جهان

که بگشایدت صد در اندر نهان

ز دادش هرگز مشو نا امید

دل راست را سوی او ده نوید

که فیروز بخت است و فیروز گر

[...]

۹۴ بیت
سرایندهٔ فرامرزنامه
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴

 

ز دار ملک جهان روی در کشید وفا

چنانکه زو نرسد هیچ گونه بوی به ما

دو چیز هست که در آفتاب گردش نیست

وفای عهد درین عهد و سایه عنقا

به هیچ گوش نوایی ز خوشدلی نرسد

[...]

۹۴ بیت
مجیرالدین بیلقانی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۴ - پاسخ نامه دارا از جانب اسکندر

 

سر‌ِ نامه نام جهاندار پاک

بر‌ارندهٔ رستنی‌ها ز خاک

بلندی‌ده‌ِ آسمان بلند

گشایندهٔ دیدهٔ هوشمند

جهان‌آفرین وز جهان بی‌نیاز

[...]

۹۴ بیت
نظامی
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - و قال ایضاً یمدحه و یلتمس الفروه «در این قصیده التزام موکند»

 

ای که از هر سر موی تو دلی اندرواست

یک سر موی ترا هردو جهان نیم بهاست

دهنت یک سر مویسیت و بهنگام سخن

اثر موی شکافیّ تو در وی پیداست

بر سر هر مهی از رشک رخ تو تن ماه

[...]

۹۴ بیت
کمال‌الدین اسماعیل
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۴ - در بیان آنکه ظاهر آدم محسوس است و مجسم، مقامش هم لایق او باشد محسوس و مجسم و روح را که معنوی است و بیچون مقامش هم معنوی و بیچون باشد. آسمان و زمین خانۀ اجسام است و عالم بیچون که اصل هستیهاست مقام ارواح است پس این عالم آخر باشد و عالم آخرت سرا از آن جهت پیغامبر علیه السلام جسم را مرکب خواند که نفسک مطیتک فارفق بها پس عیسی علیه السلام بر این صورت نرفته باشد بر آسمانی رفته باشد که آن بر این حاکم است و آن آسمان انوار و صفات خداست. و در تقریر آنکه شرط است دوبار زائیدن آدمی را یکی از مادر و بار دیگر از تن و هستی خود. تن مثال بیضه است گوهر آدمی باید که در این بیضه مرغی شود از گرمی عشق و از تن بیرون آید و در جهان جاویدان جان که عالم لامکان است پران شود که اگر مرغ ایمان او از هستی او نزاید حکم سقط گرفته باشد از او کاری نیاید و ابداً محجوب ماند که و من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخرة اعمی.

 

مصطفی گفت تن بود مرکب

روح یا عقل کی شود مرکب

مرکبی دان بقول او تن را

در سرای بقا مجو تن را

پس یقین شد که آسمان و زمین

[...]

۹۴ بیت
سلطان ولد
 

جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۵ - صفت خزان و فرو ریختن برگ جمال لیلی از شاخسار حیات و وصیت کردن که وی را در زیر پای مجنون به خاک کنند

 

چون از نفس خزان درختان

گشتند به باد داده رختان

از خلعت سبز عور ماندند

وز برگ و بهار دور ماندند

گلزار ز هر گل و گیاهی

[...]

۹۴ بیت
جامی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۲ - در اظهار نمودن شیرین محبت خویش را به آن غمین مهجور

 

اثرها دارد این آه شبانه

ولی گر نیست عاشق در میانه

عجبها دارد این عشق پر افسون

ولی چون عاشق از خود رفت بیرون

چو بیخود از دلی آهی برآید

[...]

۹۴ بیت
وحشی بافقی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » سوگندنامه

 

دگر سینه‌ام چون خم آمد بجوش

بر آمد از این قلزم غم خروش

خراباتیان، راه میخانه کو

حریفان بگوئید، پیمانه کو

مرا سوی میخانه راهی دهید

[...]

۹۴ بیت
رضی‌الدین آرتیمانی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - این قصیده در منقبت حضرت امام رضا علیه التحیته و الثنا و اشاره به قتل و غارت ساکنان مشهد مقدسه حضرت

 

چنان رسیدن دی سرد ساخت دنیی را

که کرد در دل مجنون فسرده لیلی را

نسیم صبح بدان گونه گشت رنگ ستان

که برد از کف دست نگار حنی را

فسردگی هوا تا به غایتی برسید

[...]

۹۴ بیت
نظیری نیشابوری
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۳