بعد از آن در نزد عیسی در رسید

صورت و معنی او پر نور دید

چون محمد باز جای خود رسید

هر دوعالم در درون خویش دید

عشق او را بر سر دارش کشید

عشق او را کرد از جان ناپدید

دست را در گردن او آورید

خونشان از هر دو دیده میچکید

عاشقان در تحفهٔ این سر شوید

بر رموز معنویم بنگرید

از قضا یک روز مرغی چند دید

از هوا در سوی آن مرغان پرید

شاهباز از روی چرخ آنجا بدید

بانگ آن مرغان در آنجاگه شنید

شاهباز آن جایگاه خوش بدید

یک زمان آنجایگه او آرمید

شاهباز جان تو، زو شد پدید

صورت حسی ندارد آن کلید

عاقبت چون سوی این دنیا رسید

جملهٔ مرغان روحانی بدید

این بگوش عقل و دل باید شنید

این بچشم جان و دل بایدش دید

عاقبت آدم چو این دنیا بدید

یک زمان سوی وی آمد بنگرید

دام آن صیاد اندر خود کشید

آدم از صورت بدام اندر طپید

چون نگه کرد و وجودخود بدید

تن نهاد اندر قضا و آرمید

گفت ما را در بر عیسی برید

هرچه گوید باز دیگر بشنوید

راه او با جمله لشکر میبرید

بند او در گردن من میکشید

صورت حال شما زان شد پدید

هر کسی این دید نتواند شنید

این جهان و آن جهان چون آفرید

راز خود برجان ما کرد او پدید

چاره نور تجلّی در رسید

خویشتن در خویشتن کلی بدید

بی نشان شو تا نشان آید پدید

هر که او شد بی نشان از غم رهید