گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳۳

 

در فروبند که ما عاشق این انجمنیم

تا که با یار شکرلب نفسی دم بزنیم

نقل و باده چه کم آید چو در این بزم دریم

سرو و سوسن چه کم آید چو میان چمنیم

باده تو به کف و باد تو اندر سر ماست

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۲

 

روز باران است و ما جو می کنیم

بر امید وصل دستی می زنیم

ابرها آبستن از دریای عشق

ما ز ابر عشق هم آبستنیم

تو مگو مطرب نیم دستی بزن

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱۱

 

بگشای چشم خود که از آن چشم روشنیم

حاشا که چشم خویش از آن روی برکنیم

پروانه‌ای تو بهر تو بفروز سینه را

تا خویش را ز عشق بر آن سینه برزنیم

بفزای خوف عشق نخواهیم ایمنی

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۵ - اول کسی کی در مقابلهٔ نص قیاس آورد ابلیس بود

 

ما برین گردون تتقها می‌تنیم

بر زمین آییم و شادروان زنیم

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۴ - حسد کردن حشم بر غلام خاص

 

ما ز عشق شمس دین بی ناخنیم

ورنه ما آن کور را بینا کنیم

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۹ - اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل

 

ما چو کشتیها به‌هم بر می‌زنیم

تیره‌چشمیم و در آب روشنیم

مولانا
 
 
۱
۲