مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را
شیر عکس خویش دید از آب تفت
شکل شیری در برش خرگوش زفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۸ - تعظیم ساحران مر موسی را علیهالسلام کی چه میفرمایی اول تو اندازی عصا
آدم از فردوس و از بالای هفت
پای ماچان از برای عذر رفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۹ - باز گفتن بازرگان با طوطی آنچ دید از طوطیان هندوستان
چون گذشت از سر جهانی را گرفت
گر جهان ویران کند نبود شگفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۶ - اظهار معجزهٔ پیغمبر صلی الله علیه و سلم به سخن آمدن سنگریزه در دست ابوجهل علیه اللعنه و گواهی دادن سنگریزه بر حقیت محمد صلی الله علیه و سلم به رسالت او
لا اله گفت و الا الله گفت
گوهر احمد رسول الله سفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۷ - بقیهٔ قصهٔ مطرب و پیغام رسانیدن امیرالمؤمنین عُمَر -رضی الله عنه- به او آنچه هاتف آواز داد
مر عمر را دید ماند اندر شگفت
عزم رفتن کرد و لرزیدن گرفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱۷ - در بیان آنک جنبیدن هر کسی از آنجا کی ویست هر کس را از چنبرهٔ وجود خود بیند تابهٔ کبود آفتاب را کبود نماید و سرخ سرخ نماید چون تابهها از رنگها بیرون آید سپید شود از همه تابههای دیگر او راستگوتر باشد و امام باشد
دید احمد را ابوجهل و بگفت
زشت نقشی کز بنیهاشم شکفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۳ - حقیر و بیخصم دیدن دیدههای حس صالح و ناقهٔ صالح علیهالسلام را چون خواهد کی حق لشکری را هلاک کند در نظر ایشان حقیر نماید خصمان را و اندک اگرچه غالب باشد آن خصم و یقللکم فی اعینهم لیقضی الله امرا کان مفعولا
صالح از خلوت بسوی شهر رفت
شهر دید اندر میان دود و نفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۲ - رفتن گرگ و روباه در خدمت شیر به شکار
گاو کوهی و بز و خرگوش زفت
یافتند و کار ایشان پیش رفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۸ - پرسیدن پیغمبر صلی الله علیه و سلم مر زید را که امروز چونی و چون برخاستی و جواب گفتن او که اصبحت ممنا یا رسول الله
گفت عبدا مؤمنا باز اوش گفت
کو نشان از باغ ایمان گر شکفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۰ - بقیهٔ قصه زید در جواب رسول صلی الله علیه و سلم
شد خیال غایب اندر سینه زفت
چونک حاضر شد خیال او برفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۳ - آتش افتادن در شهر به ایام عمر رضی الله عنه
نیم شهر از شعلهها آتش گرفت
آب میترسید از آن و میشکفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز
آن درختی کو شود با یار جفت
از هوای خوش ز سر تا پا شکفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز
چشم چون بستی تو را تاسه گرفت
نور چشم از نور روزن کی شکفت؟
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۳ - قسم غلام در صدق و وفای یار خود از طهارت ظن خود
جان ابراهیم از آن انوار زفت
بی حذر در شعلههای نار رفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۴ - حسد کردن حشم بر غلام خاص
تاب نور چشم با پیهست جفت
نور دل در قطرهٔ خونی نهفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۷ - آمدن دوستان به بیمارستان جهت پرسش ذاالنون مصری رحمة الله علیه
از حسد بر یوسف مصری چِه رفت؟
این حسد اندر کمین گرگیست زفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۱ - ظاهر شدن فضل و زیرکی لقمان پیش امتحان کنندگان
شرمم آمد که یکی تلخ از کفت
من ننوشم ای تو صاحبمعرفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۴ - انکار فلسفی بر قرائت ان اصبح ماکم غورا
هین میاور این نشان را تو بگفت
وین سخن را دار اندر دل نهفت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۵ - انکار کردن موسی علیه السلام بر مناجات شبان
جامه را بدرید و آهی کرد تفت
سر نهاد اندر بیابانی و رفت