گفت نه والله بالله العظیم
مالک الملک و به رحمان و رحیم
آن خدایی که فرستاد انبیا
نه بحاجت بل بفضل و کبریا
آن خداوندی که از خاک ذلیل
آفرید او شهسواران جلیل
پاکشان کرد از مزاج خاکیان
بگذرانید از تک افلاکیان
بر گرفت از نار و نور صاف ساخت
وانگه او بر جملهٔ انوار تاخت
آن سنابرقی که بر ارواح تافت
تا که آدم معرفت زان نور یافت
آن کز آدم رست و دست شیث چید
پس خلیفهش کرد آدم کان بدید
نوح از آن گوهر که برخوردار بود
در هوای بحر جان دربار بود
جان ابراهیم از آن انوار زفت
بی حذر در شعلههای نار رفت
چونک اسمعیل در جویش فتاد
پیش دشنهٔ آبدارش سر نهاد
جان داوود از شعاعش گرم شد
آهن اندر دستبافش نرم شد
چون سلیمان بد وصالش را رضیع
دیو گشتش بنده فرمان و مطیع
در قضا یعقوب چون بنهاد سر
چشم روشن کرد از بوی پسر
یوسف مهرو چو دید آن آفتاب
شد چنان بیدار در تعبیر خواب
چون عصا از دست موسی آب خورد
ملکت فرعون را یک لقمه کرد
نردبانش عیسی مریم چو یافت
بر فراز گنبد چارم شتافت
چون محمد یافت آن ملک و نعیم
قرص مه را کرد او در دم دو نیم
چون ابوبکر آیت توفیق شد
با چنان شه صاحب و صدیق شد
چون عمر شیدای آن معشوق شد
حق و باطل را چو دل فاروق شد
چونک عثمان آن عیان را عین گشت
نور فایض بود و ذی النورین گشت
چون ز رویش مرتضی شد درفشان
گشت او شیر خدا در مرج جان
چون جنید از جند او دید آن مدد
خود مقاماتش فزون شد از عدد
بایزید اندر مزیدش راه دید
نام قطب العارفین از حق شنید
چونک کرخی کرخ او را شد حرس
شد خلیفهٔ عشق و ربانی نفس
پور ادهم مرکب آن سو راند شاد
گشت او سلطان سلطانان داد
وان شقیق از شق آن راه شگرف
گشت او خورشید رای و تیز طرف
صد هزاران پادشاهان نهان
سر فرازانند زان سوی جهان
نامشان از رشک حق پنهان بماند
هر گدایی نامشان را بر نخواند
حق آن نور و حق نورانیان
کاندر آن بحرند همچون ماهیان
بحر جان و جان بحر ار گویمش
نیست لایق نام نو میجویمش
حق آن آنی که این و آن ازوست
مغزها نسبت بدو باشند پوست
که صفات خواجهتاش و یار من
هست صد چندان که این گفتار من
آنچ میدانم ز وصف آن ندیم
باورت ناید چه گویم ای کریم
شاه گفت اکنون از آنِ خود بگو
چند گویی آنِ این و آنِ او
تو چه داری و چه حاصل کردهای
از تک دریا چه دُر آوردهای
روز مرگ این حس تو باطل شود
نور جان داری که یار دل شود
در لحد کین چشم را خاک آگند
هست آنچ گور را روشن کند
آن زمان که دست و پایت بر درد
پر و بالت هست تا جان بر پرد
آن زمان کین جان حیوانی نماند
جان باقی بایدت بر جا نشاند
شرط من جا بالحسن نه کردنست
این حسن را سوی حضرت بردنست
جوهری داری ز انسان یا خری
این عرضها که فنا شد چون بری
این عرضهای نماز و روزه را
چونک لایبقی زمانین انتفی
نقل نتوان کرد مر اعراض را
لیک از جوهر برند امراض را
تا مبدل گشت جوهر زین عرض
چون ز پرهیزی که زایل شد مرض
گشت پرهیز عرض جوهر بجهد
شد دهان تلخ از پرهیز شهد
از زراعت خاکها شد سنبله
داروی مو کرد مو را سلسله
آن نکاح زن عرض بد شد فنا
جوهر فرزند حاصل شد ز ما
جفت کردن اسپ و اشتر را عرض
جوهر کره بزاییدن غرض
هست آن بستان نشاندن هم عرض
کشت جوهر گشت بستان نک غرض
هم عرض دان کیمیا بردن به کار
جوهری زان کیمیا گر شد بیار
صیقلی کردن عرض باشد شها
زین عرض جوهر همیزاید صفا
پس مگو که من عملها کردهام
دخل آن اعراض را بنما مرم
این صفت کردن عرض باشد خمش
سایهٔ بز را پی قربان مکش
گفت شاها بی قنوط عقل نیست
گر تو فرمایی عرض را نقل نیست
پادشاها جز که یاس بنده نیست
گر عرض کان رفت باز آینده نیست
گر نبودی مر عرض را نقل و حشر
فعل بودی باطل و اقوال فشر
این عرضها نقل شد لونی دگر
حشر هر فانی بود کونی دگر
نقل هر چیزی بود هم لایقش
لایق گله بود هم سایقش
وقت محشر هر عرض را صورتیست
صورت هر یک عرض را نوبتیست
بنگر اندر خود نه تو بودی عرض
جنبش جفتی و جفتی با غرض
بنگر اندر خانه و کاشانهها
در مهندس بود چون افسانهها
آن فلان خانه که ما دیدیم خوش
بود موزون صفه و سقف و درش
از مهندس آن عرض و اندیشهها
آلت آورد و ستون از بیشهها
چیست اصل و مایهٔ هر پیشهای
جز خیال و جز عرض و اندیشهای
جمله اجزای جهان را بی غرض
در نگر حاصل نشد جز از عرض
اول فکر آخر آمد در عمل
بُنیَت عالم چنان دان در ازل
میوهها در فکر دل اول بود
در عمل ظاهر به آخر میشود
چون عمل کردی شجر بنشاندی
اندر آخر حرف اول خواندی
گرچه شاخ و برگ و بیخش اولست
آن همه از بهر میوه مرسلست
پس سِری که مغز آن افلاک بود
اندر آخر خواجهٔ لولاک بود
نقل اعراضست این بحث و مقال
نقل اعراضست این شیر و شگال
جمله عالم خود عرض بودند تا
اندرین معنی بیامد هل اتی
این عرضها از چه زاید از صور
وین صور هم از چه زاید از فکر
این جهان یک فکرتست از عقل کل
عقل چون شاهست و صورتها رسل
عالم اول جهان امتحان
عالم ثانی جزای این و آن
چاکرت شاها جنایت میکند
آن عرض زنجیر و زندان میشود
بندهات چون خدمت شایسته کرد
آن عرض نی خلعتی شد در نبرد
این عرض با جوهر آن بیضست و طیر
این از آن و آن ازین زاید به سیر
گفت شاهنشه چنین گیر المراد
این عرضهای تو یک جوهر نزاد
گفت مخفی داشتست آن را خرد
تا بود غیب این جهان نیک و بد
زانک گر پیدا شدی اشکال فکر
کافر و مؤمن نگفتی جز که ذکر
پس عیان بودی نه غیب ای شاه این
نقش دین و کفر بودی بر جبین
کی درین عالم بت و بتگر بدی
چون کسی را زهره تسخر بدی
پس قیامت بودی این دنیای ما
در قیامت کی کند جرم و خطا
گفت شه پوشید حق پاداش بد
لیک از عامه نه از خاصان خود
گر به دامی افکنم من یک امیر
از امیران خفیه دارم نه از وزیر
حق به من بنمود پس پاداش کار
وز صورهای عملها صد هزار
تو نشانی ده که من دانم تمام
ماه را بر من نمیپوشد غمام
گفت پس از گفت من مقصود چیست
چون تو میدانی که آنچ بود چیست
گفت شه حکمت در اظهار جهان
آنک دانسته برون آید عیان
آنچ میدانست تا پیدا نکرد
بر جهان ننهاد رنج طلق و درد
یک زمان بی کار نتوانی نشست
تا بدی یا نیکیی از تو نجست
این تقاضاهای کار از بهر آن
شد موکل تا شود سرت عیان
پس کلابهٔ تن کجا ساکن شود
چون سر رشتهٔ ضمیرش میکشد
تاسهٔ تو شد نشان آن کشش
بر تو بی کاری بود چون جانکنش
این جهان و آن جهان زاید ابد
هر سبب مادر اثر از وی ولد
چون اثر زایید آن هم شد سبب
تا بزاید او اثرهای عجب
این سببها نسل بر نسلست لیک
دیدهای باید منور نیک نیک
شاه با او در سخن اینجا رسید
یا بدید از وی نشانی یا ندید
گر بدید آن شاه جویا دور نیست
لیک ما را ذکر آن دستور نیست
چون ز گرمابه بیامد آن غلام
سوی خویشش خواند آن شاه و همام
گفت صحا لک نعیم دائم
بس لطیفی و ظریف و خوبرو
ای دریغا گر نبودی در تو آن
که همیگوید برای تو فلان
شاد گشتی هر که رویت دیدیی
دیدنت ملک جهان ارزیدیی
گفت رمزی زان بگو ای پادشاه
کز برای من بگفت آن دینتباه
گفت اول وصف دوروییت کرد
کاشکارا تو دوایی خفیه درد
خبث یارش را چو از شه گوش کرد
در زمان دریای خشمش جوش کرد
کف برآورد آن غلام و سرخ گشت
تا که موج هجو او از حد گذشت
کو ز اول دم که با من یار بود
همچو سگ در قحط بس گهخوار بود
چون دمادم کرد هجوش چون جرس
دست بر لب زد شهنشاهش که بس
گفت دانستم ترا از وی بدان
از تو جان گندهست و از یارت دهان
پس نشین ای گندهجان از دور تو
تا امیر او باشد و مامور تو
در حدیث آمد که تسبیح از ریا
همچو سبزهٔ گولخن دان ای کیا
پس بدان که صورت خوب و نکو
با خصال بد نیرزد یک تسو
ور بود صورت حقیر و ناپذیر
چون بود خلقش نکو در پاش میر
صورت ظاهر فنا گردد بدان
عالم معنی بماند جاودان
چند بازی عشق با نقش سبو
بگذر از نقش سبو رو آب جو
صورتش دیدی ز معنی غافلی
از صدف دُری گزین گر عاقلی
این صدفهای قوالب در جهان
گرچه جمله زندهاند از بحر جان
لیک اندر هر صدف نبود گهر
چشم بگشا در دل هر یک نگر
کان چه دارد وین چه دارد میگزین
زانک کمیابست آن در ثمین
گر به صورت میروی کوهی به شکل
در بزرگی هست صد چندان که لعل
هم به صورت دست و پا و پشم تو
هست صد چندان که نقش چشم تو
لیک پوشیده نباشد بر تو این
کز همه اعضا دو چشم آمد گزین
از یک اندیشه که آید در درون
صد جهان گردد به یک دم سرنگون
جسم سلطان گر به صورت یک بود
صد هزاران لشکرش در پی دود
باز شکل و صورت شاه صفی
هست محکوم یکی فکر خفی
خلق بیپایان ز یک اندیشه بین
گشته چون سیلی روانه بر زمین
هست آن اندیشه پیش خلق خرد
لیک چون سیلی جهان را خورد و برد
پس چو میبینی که از اندیشهای
قایمست اندر جهان هر پیشهای
خانهها و قصرها و شهرها
کوهها و دشتها و نهرها
هم زمین و بحر و هم مهر و فلک
زنده از وی همچو کز دریا سمک
پس چرا از ابلهی پیش تو کور
تن سلیمانست و اندیشه چو مور
مینماید پیش چشمت کُه بزرگ
هست اندیشه چو موش و کوه گرگ
عالم اندر چشم تو هول و عظیم
ز ابر و رعد و چرخ داری لرز و بیم
وز جهان فکرتی ای کم ز خر
ایمن و غافل چو سنگ بیخبر
زانک نقشی وز خرد بیبهرهای
آدمی خو نیستی خرکرهای
سایه را تو شخص میبینی ز جهل
شخص از آن شد نزد تو بازی و سهل
باش تا روزی که آن فکر و خیال
بر گشاید بیحجابی پر و بال
کوهها بینی شده چون پشم نرم
نیست گشته این زمین سرد و گرم
نه سما بینی نه اختر نه وجود
جز خدای واحد حی ودود
یک فسانه راست آمد یا دروغ
تا دهد مر راستیها را فروغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن، به بیان صفات و نعمتهای الهی و جایگاه انبیا و اولیا میپردازد. خداوند را به عنوان مالک و خالق جهان معرفی میکند و تأکید میکند که او از خاک انسانهای بزرگ و قهرمانان میآفریند. سپس به ویژگیهای انبیای الهی و معجزات آنها اشاره میکند، مانند نوح، ابراهیم، و محمد (ص)، و نقش آنان در هدایت انسانها را شرح میدهد.
سپس به بحثی درباره جوهر و عرض میپردازد و بیان میکند که اعمال انسانی تنها در قالبهای ظاهری خود باقی میمانند و جوهر اصلی آنها در شناخت و معرفت نهفته است. در نهایت، به کنکاش در باب اندیشه و تفکر میپردازد و بر اهمیت معرفت در بینش واقعی از هستی تأکید میکند، در حالی که هشدار میدهد که نباید فریب ظاهر را خورد، بلکه باید به عمق معانی توجه کرد.
هوش مصنوعی: او قسم یاد کرد که به خداوند بزرگ و رحمان و رحیم، اینطور نیست.
هوش مصنوعی: خداوندی که پیامبران را فرستاده، این کار را نه به خاطر نیاز خود، بلکه به دلیل بزرگواری و فضلش انجام داده است.
هوش مصنوعی: خدایی که انسان را از خاک ناپاک خلق کرد، همان کسی است که قهرمانان بزرگ و والا را نیز به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: آنان را از ویژگیهای دنیوی پاک کردند و به مقامهای عالی افلاکی منتقل کردند.
هوش مصنوعی: او از آتش و نور گرفته و آنها را تصفیه کرده است، سپس به همهٔ نورها شتابان میتازد.
هوش مصنوعی: آن شعلهی روشنی که بر جانها تابید، سبب شد که آدم از آن نور به درک و شناخت برسد.
هوش مصنوعی: آن که از نسل آدم به وجود آمد و از دستان شیث بهرهمند شد، سپس آدم او را به عنوان جانشین خود انتخاب کرد.
هوش مصنوعی: نوح به خاطر آن ارزش و گوهری که داشت، در فضایی پر از چالشهای زندگی مانند دریایی عمیق و پر از مشکلات، مورد احترام و ارادت دیگران بود.
هوش مصنوعی: روح ابراهیم بدون ترس به سوی نورهای درخشان حرکت کرد و از میان شعلههای آتش گذشت.
هوش مصنوعی: وقتی اسماعیل در جوی آب افتاد، سرش را پیش دشنهای که از آب سرد بود گذاشت.
هوش مصنوعی: جان داوود به خاطر پرتو و نوری که از او ساطع میشود، گرم و پرانرژی میشود، و همین باعث میشود که آهنی که در دستش است، نرم و قابل شکلپذیری شود.
هوش مصنوعی: زمانی که سلیمان با وجود مشکلات و سختیها، به عشق و وصالش پایبند بود، دیو در برابر او تسلیم شد و به دستوراتش پاسخ مثبت داد.
هوش مصنوعی: وقتی یعقوب سر بر زمین گذاشت و با سرنوشت خود روبرو شد، از بوی پسرش متوجه او شد و چشمانش روشن گشت.
هوش مصنوعی: یوسف زیبا هنگامی که آفتاب را دید، همین طور در تعبیر خواب بیدار و هوشیار شد.
هوش مصنوعی: زمانی که عصای موسی به فرمان خدا به آب تبدیل شد، سرنوشت و قدرت فرعون به سادگی و به یک حرکت از بین رفت.
هوش مصنوعی: او دچار شگفتی شد و به سوی بالای ساختمان رفت، گویی عیسی مریم نردبانی را یافته و بر بلندای آن قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: وقتی محمد آن سرزمین و خوشیها را یافت، به یکباره ماه را دو نیم کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که ابوبکر به عنوان نماد موفقیت و خوشبختی شناخته شد، با یک شخصیت بزرگ و راستین همراه شد.
هوش مصنوعی: زمانی که عشق آن معشوق به کمال رسید، حق و باطل مانند دل از هم تمیز داده شدند.
هوش مصنوعی: وقتی عثمان به مقام والای خود رسید، نور و روشنی از او متجلی شد و او به دو نور دست یافت.
هوش مصنوعی: زمانی که چهرهی علی (مرتضی) درخشان شد، او به مانند شیری از خدا در میدان جان نمایان شد.
هوش مصنوعی: جنید وقتی کمکهای خاص او را مشاهده کرد، مقامها و مرتبههایش افزایش یافت و از شمار فراتر رفت.
هوش مصنوعی: بایزید در مسیر رشد و کمال خود، راهی را مشاهده کرد و نام بزرگترین عارف را از حق شنید.
هوش مصنوعی: چون کرخی دچار عشق و علاقه شد، به مقام و جایگاهی بلند در عشق و روحانیت رسید.
هوش مصنوعی: ادهم پسر فرمانده، بر مرکب خود به آن سو میتازد و خوشحال میشود. او مانند پادشاهی است که بر دیگر پادشاهان سلطنت میکند.
هوش مصنوعی: شخصی که با درد و چالشهای سخت روبرو شده، به فردی روشنفکر و باهوش تبدیل میشود. او مانند خورشید درخشان و تندرو میشود.
هوش مصنوعی: در دنیای دیگر، بسیاری از پادشاهان و بزرگمردان هستند که گمنام و پنهان از دید مردم باقی ماندهاند.
هوش مصنوعی: نام این افراد به خاطر عظمت و مقامشان ناشناخته بماند و هیچ گدایی هم نتواند به نام آنها اشاره کند.
هوش مصنوعی: حق به عنوان نور و نورانیها را باید شناخت که در دریای وجود مانند ماهیانی در حال زندگی هستند.
هوش مصنوعی: اگر بگویم که جانم مانند دریاست و دریا هم مانند جانم، این تعبیر درخور نامی بزرگ و شایسته نیست، بنابراین به دنبال نامی نو و تازه میگردم.
هوش مصنوعی: حق در حقیقت همان چیزی است که این و آن از آن وجود دارند. عقلها در این باره نسبت به او همچون مغز در برابر پوست هستند.
هوش مصنوعی: صفات و ویژگیهای خواجهتاش و دوست من به قدری برجسته و فوقالعاده است که بیان من در مقایسه با آنها چیزی نیست.
هوش مصنوعی: آنچه من از توصیف محبوبم میدانم، به گونهای است که تو، ای بزرگوار، نمیتوانی به آن باور پیدا کنی.
هوش مصنوعی: شاه فرمود: حالا از حق و حقوق خودت بگو، چه فایدهای دارد که درباره حق و حقوق دیگران صحبت کنی؟
هوش مصنوعی: تو چه چیزی داری و چه دستاوردی کسب کردهای، از این دریای وسیع چه مرواریدی به دست آوردهای؟
هوش مصنوعی: در روزی که تو از دنیا میروی، این احساس تو دیگر معنایی نخواهد داشت. تو نور وجودی داری که میتواند دل را شاد کند و یار جان باشد.
هوش مصنوعی: در قبر، چون چشمانم را با خاک پر کنند، همان خاکی که قبر را نورانی میسازد.
هوش مصنوعی: وقتی که بدنت در اثر درد احساس ناراحتی میکند، اما هنوز جان در بدن داری، باید تلاش کنی و به جلو بروی.
هوش مصنوعی: زمانی که جان این بدن فانی تمام شود، آن زمان باید که جان واقعی در جای خود باقی بماند.
هوش مصنوعی: شرط من این است که زیبایی را به شایستگی ارائه دهی و آن زیبایی را به درگاه معشوق برسانی.
هوش مصنوعی: تو در وجود خود یک گوهر داری که به ارزش انسانیت شبیه است، یا اینکه مانند دامی هستی که در میانه نیستی گم شده است. این دنیای مادی و ظاهری که زود گذر است، در حقیقت یک فریاد بیصداست که به یاد ما میآورد که باید به جوهر درون خود توجه کنیم.
هوش مصنوعی: نماز و روزه و دیگر عبادات که در زمانهای خاصی واجب شدهاند، با توجه به اینکه زمانهای مشخصی برای آنها در نظر گرفته شده است، اگر این زمانها از بین بروند یا محلی برای انجام این عبادات نباشد، انجام آنها بیفایده خواهد بود.
هوش مصنوعی: نمیتوان از ویژگیهای ظاهری او سخن گفت، اما میتوان از اصل و جوهر او بیماریها را بیان کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که ماهیت و جوهر چیزی تغییر کند، مانند زمانی که از چیزی دوری میکنی و در نتیجه آن مشکل یا بیماری از بین میرود.
هوش مصنوعی: تلاش برای پرهیز از چیزهای مضر باعث میشود که انسان در برابر آنها مقاومت کند، اما این پرهیز ممکن است احساس تلخی و فشاری را به همراه داشته باشد، درست مانند کسی که برای دوری از شیرینیها و خوشحالیها تلاش میکند.
هوش مصنوعی: از زمین کشاورزی دانههایی به دست آمده که به شکل سنبله درآمده و مو را به صورت زنجیری درآورده است.
هوش مصنوعی: ازدواج آن زن به بدی انجام شد و فرزند او از ما به وجود آمد.
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به انتقاد از اقداماتی میپردازد که به نظر منطقی نمیآیند. به عبارت دیگر، مقایسهای بین دو موجود متفاوت مانند اسب و شتر انجام میدهد و نشان میدهد که ترکیب آنها نتیجهای منطقی و ناپسند دارد. این به معنای بیفایده و بیمعنی بودن تلاشها و کارهایی است که به هدفهای نامناسب یا ناشایست انجام میشوند.
هوش مصنوعی: در این باغ، زمین را برای کاشت و رشد گیاهان مناسب میدانند و نمیخواهند که کسی در این میان به قلع و قمع آن بپردازد. به عبارتی، زیبایی و هدف این باغ در حفاظت و پرورش گیاهان نهفته است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به همان اندازه که میتوان چیزی ارزشمند و نایاب مانند کیمیا به دست آورد، باید بتوان در کارهای باارزش و گرانبها نیز تلاش کرد. اگر کسی به استاد و کاردان تبدیل شود، میتواند از تواناییهایش بهرهبرداری کند و نتیجهی مطلوبی بگیرد.
هوش مصنوعی: صافی و روشنایی این فضا باعث به وجود آمدن جوهری ناب و باصفا میشود.
هوش مصنوعی: پس اگر گفته میشود که من کارهایی انجام دادهام، نگو که من اعمال زشت کردهام، بلکه به نشانهای از عذر و بخشش در درون خود نشان بده.
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی بیانگر این است که نباید چیزی را که ارزش ندارد فدای چیزی مهم کنیم. اشاره دارد که ممکن است از نظر ظاهری چیزهایی جذاب به نظر برسند، اما اگر آنها به واقعیت نزدیک نباشند یا فاقد ارزش باشند، نباید به خاطر آنها هزینه یا قربانی کنیم. به بیان دیگر، اهمیت باید به ارزش واقعی داده شود و نه به جلوههای ظاهری.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، اگر بدون ناامیدی فکر کنی، هیچ عقلی وجود ندارد؛ زیرا اگر تو دستور دهی، هیچ گزارشی باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: ای پادشا، هیچ چیز جز یاس و ناامیدی باقی نمانده است. اگر از اینجا بروی، دیگر بازگشتی نیست.
هوش مصنوعی: اگر نبود انتقال و بیان در عالم، آنگاه زندگی و فعالیتها بیمعنی و بیاعتبار میشدند.
هوش مصنوعی: این گفتگو درباره نوعی تغییر و دگرگونی است که در زندگی و وجود هر انسانی اتفاق میافتد. هر شخصی که به دنیای دیگری منتقل میشود، دنیای جدیدی برای خود میسازد و در واقع، فنا و زوال تنها به معنای پایان نیست، بلکه آغاز یک تجدید حیات و یک تجربه جدید است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که گفته میشود باید در شأن و مقام آن باشد؛ همچنین طرف مقابل نیز باید لیاقت شنیدن یا پذیرش آن را داشته باشد.
هوش مصنوعی: در زمان قیامت، هر چیزی شکلی به خود میگیرد و هر چیز در نوبت خاصی قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: به خودت نگاه کن، آیا تو فقط یک موجود هستی که به خاطر نیازهای خود در حال حرکت و تعامل با دیگران هستی؟
هوش مصنوعی: به اطراف خود نگاه کن و ببین که مانند داستانها، ساخت و سازها و مهندسیها در خانهها و مکانها چگونه است.
هوش مصنوعی: آن خانهای که ما دیدیم خیلی زیبا بود، صفه و سقف و درهایش به طرز موزونی ساخته شده بودند.
هوش مصنوعی: از مهندس، فکر و خلاقیت به دست آورد و از جنگلها، پایه و ستون ساخت.
هوش مصنوعی: هر حرفه و شغل و کار در بنیاد و اساس خود، تنها به خیال، اندیشه و تصورات انسان وابسته است.
هوش مصنوعی: تمام اجزای جهان را بدون هیچ هدف و قصد خاصی نگاه کن، زیرا این اجزا تنها از سطح و ظاهر به وجود آمدهاند.
هوش مصنوعی: ابتدا به نتیجهی نهایی فکر کن، زیرا در دنیای علم، همهچیز از ابتدا مشخص شده است.
هوش مصنوعی: میوهها در ابتدا در دل و فکر انسان شکل میگیرند، اما در عمل و واقعیت، نتیجه و ظهور آنها در انتها نمایان میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که عمل کنی، در نهایت نتیجهی کارت را به دست میآوری، مانند اینکه در ابتدا چیزی را آغاز کردهای و در پایان به ثمر نشسته است.
هوش مصنوعی: هرچند که درخت اولاً دارای شاخهها و برگها و ریشه است، اما همهی اینها برای آن است که میوهای به بار آورد.
هوش مصنوعی: سری که درونش بالاترین اندیشهها و دانشهای عالم قرار دارد، در نهایت به دست کسی به نام خواجه لولاک است.
هوش مصنوعی: این بحث و گفتوگو درباره موضوعاتی است که به واقعیتهای درونی و عمیق مربوط نمیشود و بیشتر به ظواهر و مسائل سطحی اشاره دارد. مانند داستانها و افسانههایی که فقط به شکل و ظاهری توجه دارند، نه به محتوای اصلی.
هوش مصنوعی: تمام دانشمندان و صاحبنظران در این زمینه اظهار نظر کردند تا اینکه این مفهوم به بیان درآید که آیا به این موضوع توجه شده است.
هوش مصنوعی: این ابیات به بررسی منبع و علت وجود اشیاء و صورتها پرداخته است. به عبارتی، پرسش میشود که علت پیدایش این مظاهر و اشکال چیست و این اشکال خود نیز بر اساس چه فکری به وجود آمدهاند. به طور کلی، به مفهوم وابستگی وجودات به تفکر و اندیشه اشاره دارد.
هوش مصنوعی: این جهان تحت تأثیر یک تفکر بزرگ است. عقل کل مانند یک شاه است و شکلهای ظاهری، پیامآوران آن.
هوش مصنوعی: جهان نخست، محل آزمایش و سنجش انسانهاست و جهان دوم، پاداش و کیفر اعمال آنان در این دنیا به شمار میآید.
هوش مصنوعی: بنده به خاطر تو، ای شاه، کارهای نادرستی انجام میدهم و به خاطر این اعمال، دچار سختی و محدودیت میشوم.
هوش مصنوعی: وقتی که بندهات با تلاش و خدمت مناسبی خود را در کار نشان داد، این تلاشش چون کسی است که در میدان نبرد مورد تقدیر قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: این متن به ارتباط میان اشیاء و موجودات اشاره دارد، به گونهای که هر چیزی از چیزی دیگر نشأت میگیرد و در واقع همه چیز در یک پیوند و جریان همگون به وجود آمدهاند. به عبارت دیگر، هر چیز در هستی تأثیرپذیر و تأثیرگذار بر یکدیگر است و این ارتباطات به نوعی نمایانگر یک حرکت بیپایان و دایمی است که همه چیز در آن به هم متصل میشود.
هوش مصنوعی: شاهنشه گفت: «این خواستههای تو هیچ ارزشی ندارد و تو فقط به دنبال به دست آوردن چیزی بیمعنی هستی.»
هوش مصنوعی: خرد به طور پنهانی میگوید که در این دنیا چیزهای خوب و بد وجود دارد، اما این اسرار تنها برای او مشخص است.
هوش مصنوعی: هرگاه حقیقت آشکار شود، دیگر نمیتوان از تفکر کافر و مؤمن سخن گفت، بلکه تنها باید به یاد خدا پرداخت.
هوش مصنوعی: پس معلوم است که در این دنیا حقیقت و باطل چه چیزهایی هستند ای پادشاه، زیرا این نشانههای دین و کفر بر پیشانی انسانها نمایان است.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچکس توانایی توهین و تمسخر به کسی را ندارد که به اندازه تو از ویژگیهای خاص برخوردار است.
هوش مصنوعی: این دنیا همچون قیامت است و در آن، هیچ یک از اعمال و خطاهای ما مورد قضاوت قرار نمیگیرد.
هوش مصنوعی: پاداش بدی که انسانها به آن دچار میشوند، از طرف مردم عادی داده میشود نه از طرف افراد خاص و ویژه.
هوش مصنوعی: اگر من کسی را در تله بیندازم، او یک حاکم است نه یک وزیر.
هوش مصنوعی: خداوند به من حقیقت را نشان داد، بنابراین بر اساس کارهایم پاداش بزرگی به من عطا کرد و نتیجه اعمال من به اندازهای است که نمیتوان آن را شمارش کرد.
هوش مصنوعی: به من نشانهای بده که بفهمم، زیرا تمام شبها نمیتواند آسمان را از نگاه من بپوشاند.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه من صحبت کردم، او پرسید منظور چیست. چون تو خود میدانی که موضوع چیست.
هوش مصنوعی: پادشاه حکمت گفت که وقتی جهان را نمایان میسازیم، حقایق به وضوح آشکار میشوند.
هوش مصنوعی: آنچه را که از آن آگاه بود، تا زمانی که نیافت، زحمت و درد را بر دوش نگذار.
هوش مصنوعی: مدت زیادی را نمیتوانی بیکار بگذرانی، چرا که در این زمان یا کار بدی از تو سر میزند یا کار خوبی.
هوش مصنوعی: این درخواستها از کار به خاطر این است که بر اثر آن، وضع تو به وضوح مشخص شود.
هوش مصنوعی: پس جسم انسان کجا میتواند آرام گیرد، زمانی که افکار و احساساتش آن را در جهتهای مختلف میکشاند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تلاش و کوشش تو نشاندهندهٔ تأثیر و جاذبهای است که بر تو قرار دارد، و این جاذبه به دلیل بیکاری تو و نداشتن مشغلهای است که کمکم جان و روح تو را میگیرد.
هوش مصنوعی: این دنیا و آن دنیا به صورت دائمی از هر دلیلی که وجود دارد، به وجود میآید و همهی آثار و نتایج از آن دلیل ایجاد میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که یک اثر پدید میآید، خود آن باعث میشود که آثار شگفتانگیز دیگری به وجود آید.
هوش مصنوعی: این دلایل از نسلی به نسل دیگر منتقل میشوند، اما برای درک درست آنها، نیاز به نوری داریم که بینش و فهم ما را روشن کند.
هوش مصنوعی: شاه با آن شخص در اینجا به گفتوگو پرداخت و یا از او نشانی دریافت کرد یا اینکه نتوانست او را ببیند.
هوش مصنوعی: اگر آن پادشاه جویای حقیقت را ببینیم، دور از دسترس نیست، اما ما باشما نمیتوانیم درباره آن شخص سخن بگوییم.
هوش مصنوعی: زمانی که آن غلام از گرمابه بیرون آمد، شاه و همام او را به سوی خود فراخواندند.
هوش مصنوعی: گفتند که بر تو نعمتهای همیشگی نازک، زیبا و خوشچهره میبارد.
هوش مصنوعی: ای کاش در وجود تو چیزی بود که بتواند به خاطر تو بگوید فلان.
هوش مصنوعی: هر کسی که چهرهات را ببیند، شاد میشود و دیدن تو را از بهترین نعمتهای دنیا میداند.
هوش مصنوعی: از تو خواهش میکنم که رمزی را بگویی، ای پادشاه، زیرا که کسی برای من از آن آیین ناگوار سخن گفت.
هوش مصنوعی: گفت که ابتدا از چهره دوگانه و ناپایداری تو سخن گفت، ای درمانده! تو چارهای پنهان برای دردت داری.
هوش مصنوعی: او وقتی که به حرفهای بد یارش گوش داد، در زمان خشمش مانند دریا به جوش و خروش افتاد.
هوش مصنوعی: آن جوان با سر و صدا و شوقی فراوان جلوهگری کرد و هنگامی که طغیان و شعف او از حد معمول فراتر رفت، چهرهاش به سرخی گرایید.
هوش مصنوعی: از نخستین لحظهای که او همراه من بود، به مانند سگی در زمان قحطی همیشه گرسنه و نیازمند بود.
هوش مصنوعی: با هر دم و بازدم صدای شیرینی به گوش میرسد، مانند صدای زنگ. هنگامی که شاهش به انتظار نشسته، با دست بر لب اشاره میکند که این صدا اینقدر زیباست.
هوش مصنوعی: گفت: من دانستم که تو چه کسی هستی، زیرا جان تو به وجود خودت وابسته است و صحبت از یار تو در این میان مطرح است.
هوش مصنوعی: پس دور بایست و منتظر بمان تا آن امیر و مسئول تو برسد.
هوش مصنوعی: در روایتی آمده است که تسبیح وقتی با نیت ریا و نمایش انجام شود، همانند سبزهای است که در دل گودالی زرد و بیفایده رشد میکند. ای کسی که مقام بلندی داری، دقت کن که نیتت مهم است.
هوش مصنوعی: بدان که خوشچهرگی و زیبایی ظاهری با ویژگیهای بد و زشت، ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: اگرچه ظاهر او کوچک و ناچیز باشد، اما همانطور که آفرینش او زیباست، باید او را بزرگ و محترم شمرد.
هوش مصنوعی: ظاهر این دنیا زودگذر و فانی است، اما عالم معنی و حقیقت باقی و پایدار خواهد بود.
هوش مصنوعی: بازیهای عشق را با تصویر سبو فراموش کن و به سراغ آب زلا برگرد.
هوش مصنوعی: اگر در زیبایی او فقط به ظاهر توجه کنی، از عمق معنای او غافل خواهی ماند. مانند صدف که درونش گوهری ارزشمند دارد؛ اگر عاقل باشی، باید به درون او دقت کنی و حقیقت را بیابی.
هوش مصنوعی: این صدفها که در جهان وجود دارند، به رغم اینکه همهشان جان دارند و زندهاند، در حقیقت از دریای روح زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: اما در هر صدفی مروارید وجود ندارد، پس چشمانت را باز کن و در دل هر یک از آنها نگاهی بینداز.
هوش مصنوعی: هر چیزی که دارد و آنچه که اینجا وجود دارد را انتخاب کن، زیرا آنچه که کمیاب است ارزشمندتر است.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به زیبایی و جذابیت برسی، شبیه کوهی بزرگ و باارزش خواهی بود، که به مراتب از گوهرها و جواهرات گرانبها باارزشتر است.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که وجود تو با همه جزئیات و ویژگیهایش، به اندازهای بیشتر و غنیتر از تنها زیبایی چشمانت است. به عبارتی دیگر، جمال و جذابیت تو فراتر از زیبایی چهرهات و حتی در جنبههای دیگری چون دستان و پاها و دیگر خصوصیات جسمیات نیز خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اما این را بدان که از تمام اعضای بدن، دو چشم به عنوان بهترین و برجستهترین اعضا انتخاب شدهاند.
هوش مصنوعی: یک فکر میتواند در درون انسان به قدری قدرت داشته باشد که به یکباره تمام کائنات را تحت تأثیر قرار دهد و در لحظهای آنها را نابود کند.
هوش مصنوعی: اگر جسم سلطان فقط یک شکل و صورت داشته باشد، صد هزار لشکر او در پی او خواهند بود.
هوش مصنوعی: شکل و ظاهر شاه صفی در حال حاضر مورد قضاوت و بررسی قرار گرفته، و شخصی به طور پنهانی در حال تفکر و بررسی این موضوع است.
هوش مصنوعی: انسانها به دنبال یک فکر یا ایده ازلی و بیپایان به وجود آمدهاند و مانند سیلی که به سمت زمین روانه میشود، به طور مداوم در حال تغییر و تحول هستند.
هوش مصنوعی: این فکر در نزد مردم دانشمندان وجود دارد، اما هنگامی که حوادث و اتفاقات بزرگ مانند سیل پیش میآیند، همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهند و میبرند.
هوش مصنوعی: وقتی میبینی که هر حرفه و کار در دنیا ناشی از یک فکر و اندیشه است، بدان که این اندیشهها از دید دیگران پنهان هستند.
هوش مصنوعی: خانهها، قصرها، و شهرها به همراه کوهها، دشتها و نهرها همه جا وجود دارند و هر کدام زیبایی و ویژگیهای خاص خود را دارند.
هوش مصنوعی: هم زمین و دریا و خورشید و آسمان به خاطر وجود او زنده و پویا هستند، مانند اینکه موجودی از دریا به دنیا آمده باشد.
هوش مصنوعی: این بیت به این نکته اشاره دارد که چرا کسی که از نظر عقل و خرد ناتوان است، در مقابل تو همچون سلیمان در برابر قدرت و بینش قرار دارد، در حالی که تفکر او به اندازهی یک مورچهی بیخبر است. به عبارت دیگر، نشاندهندهی ناپختگی و عدم درک عمیق برخی افراد است، حتی اگر در ظاهر قوی یا با نفوذ به نظر برسند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در برابر چشمانت، یک کوه بزرگ به نظر میرسد، اما در واقع اندیشهات به اندازه یک موش است و همان کوه در واقع به شکل گرگی در میآید.
هوش مصنوعی: در نگاه تو، دنیا مانند طوفانی بزرگ و ترسناک به نظر میرسد، مانند ابرهای سیاه و رعد و برقی که رعد و برقهایشان باعث لرز و ترس میشود.
هوش مصنوعی: از جهان فکر و اندیشه دوری کن، ای کسی که مانند اسب یال افراز، بیخبر و غافل به سر میبری و مانند سنگی بیاحساس هستی.
هوش مصنوعی: زیرا انسانی که از خرد و فهم بیبهره است، شبیه به یک موجود بیمایه و بیمعنا میباشد.
هوش مصنوعی: سایه را تو به عنوان یک شخص میبینی، اما این فقط ناشی از نادانی خودت است که آن را ساده و بیاهمیت تصور میکنی.
هوش مصنوعی: منتظر باش تا روزی که آن اندیشه و آرزوها به حقیقت بپیوندد و مانند پرندهای آزاد، از قید و بند رها شود.
هوش مصنوعی: کوهها به نرمی و لطافت پشم تبدیل شدهاند و این سرزمین به خاطر تغییراتش سرد و گرم شده است.
هوش مصنوعی: در این دنیا نه نشانهای از آسمان، نه ستارهای و نه وجودی جز خدای یگانه و زنده و مهربان نیست.
هوش مصنوعی: یک داستان یا حقیقت به ما رسیده است، خواه درست باشد یا نادرست، تا روشنی و روشنایی را برای حقایق به ارمغان بیاورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.