بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰
نسیم شانهکند زلف موج دریا را
غبار سرمه دهد چشمکوه و صحرا را
ز زخم ارهٔ دندان موج ایمن نیست
گهر به دامن راحت چسانکشد پا را
لبش به حلقهٔ آغوش خط بدان ماند
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱
بود داغ من مردم دیدهٔ شب
ز دود دلم موی ژولیدهٔ شب
ز هر حلقهٔ طرهٔ اوست روشن
به روی سحرحیرت دیدهٔ شب
دل از طره رمکرد و شد صید رویش
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۵
در تکلم از ندامت هیچکس آسوده نیست
جنبش لب یکقلم جزدست برهم سوده نیست
راحت آبادی که مردم جنتش نامیدهاند
بیتکلف این سخن غیر از لب نگشوده نیست
گر زبان ز شوخی اظهار وادزدد نفس
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۳
ز زلف و روی توتا دیدهام سیاه و سفید
به جای دیده پسندیدهام سیاه و سفید
ز خط و روی توکایینهٔ فریبنماست
ز شام و صبح چه فهمیدهام سیاه و سفید
ازآن زمانکه به سرگشتگیست نسبت من
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳۴
یاران به رنگ رفته دو روزم مثل کنید
تمثال منکم استگر آیینه تلکنید
انجام این بساط در آغاز خفته است
شام ابد تصور صبح ازل کنید
یکگام پیش از آب در این ورطه آتش است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸۸
ز صبح طلعتش آیینهٔ دل را صفا بنگر
ز شام طرهاش چون شب دلیل بخت ما بنگر
به کشت صبر ما برق نگاهش را تماشا کن
ز چین ابرویش دندانهٔ داس بلا بنگر
به پای زلف از هر حلقه خلخالی تماشاکن
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰۶
تا دفتر حیرت ز رخش تازه کند چشم
از تار نظر رشتهٔ شیرازه کند چشم
از مردمک دیده به گلزار نگاهش
داغ کهنی بر دل خود تازه کند چشم
مشاطه ز حسرت بگزد دست به دندان
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۴
خوش عشرت است دمبدم از غمگریستن
درزندگی چو شمع پی همگریستن
آنرا که نیست رنگ خلاصی ز چاه طبع
چون دلو لازم است بهعالمگریستن
غرق است پایتا بهسر اندرمحیط اشک
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۰
مژهواری ز خواب ناز جستی
دو عالم نرگسستان نقش بستی
تغافل مهرگنجکاف و نون بود
تبسم کردی و گوهر شکستی
ز آهنگیکه افسون نفس داشت
[...]