گنجور

 
بیدل دهلوی

خوش عشرت است دمبدم از غم‌گریستن

درزندگی چو شمع پی هم‌گریستن

آنرا که نیست رنگ خلاصی ز چاه طبع

چون دلو لازم است به‌عالم‌گریستن

غرق است پای‌تا به‌سر اندرمحیط اشک

باید سبق‌گرفت ز شبنم‌گریستن

بنیاد ما ز اشک چو شبنم رود به باد

اجزای ما چو شمع کند کم گریستن

تاکی به وضع دهر زدن طعنه همچو شمع

باید به روی صبح چو شبنم گریستن

بیدل چو اشک نقش قدم زن به روی زر

تاکی چو چشم‌ کیسه به درهم‌ گریستن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
بیدل دهلوی

داغم ز ابر دیده به ‌شبنم گریستن

یعنی ‌که بیش اپن نتوان‌ کم ‌گریستن

ای دیده با لباس سیه‌گریه‌ات خوش است

دارد گلاب جامهٔ ماتم گریستن

بر ساز زندگانی خود نیز خنده‌ای

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه