گنجور

 
بیدل دهلوی

مژه‌واری ز خواب ناز جستی

دو عالم نرگسستان نقش بستی

تغافل مهرگنج‌کاف و نون بود

تبسم کردی و گوهر شکستی

ز آهنگی‌که افسون نفس داشت

عنان صور بر عالم گسستی

مگر با آن میان ربطی ندارد

سخن بر معنی نایاب بستی

محیط آنگه محاط قطره حرف است

که می‌داند چسان در دل نشستی

خودآرایی چه مستور و چه اظهار

خراباتی چه مخموری چه مستی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سوزنی سمرقندی

خائی گنده ترسا پرستی

در اسلام را بر خود ببستی

چه دست آویز داری اندر اسلام

زناری در میان آویز دستی

بمستی بر سر حمدان نشستی

[...]

انوری

شها چون پیل و فرزین شه پرستم

نه چون اسبست کارم رخ‌پرستی

رهی آمد چو رخ پیشت پیاده

چو فرزین می‌رود اکنون ز مستی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه