بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳
ای منت عرق زجبینت برآفتاب
ساغر زند مگر به چنینکوثر آفتاب
بر صفحهایکه وصف جمالت رقم زنند
از رشتهٔ شعاعکشد مسطر آفتاب
هیهات بیرخت شب ما تیره روز ماند
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۶
فضای وادی امکان پر از غبارِ فناست
چه آسمان چه زمین مغز این دو پوست هواست
ز راستی مددِ حال گوشهگیریهاست
کمان کشیدنِ قدِ خمیده، کارِ عصاست
به فیض میکشی ز دم شکوهِ آزادیم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۱
موج هرجا، در جمعیتگوهر زده است
تب حرص استکه ازضعف به بستر زده است
غیر چشم طمع آیینهٔ محرومی نیست
حلقه بر هر دری، این قفل، مکرر زده است
محو گیرید خط و نقطهٔ این نسخهٔ وهم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۰
همت چه برفرازد از شرم فقر ما دست
عریان تنی لباسیم کو آستین کجا دست
بیانفعالی از ما ناموس آبرو برد
تا جبهه بیعرق شد شستیم از حیادست
هرجا لب سؤالی شد بر در طمع باز
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۵
هوس دل را شکست اعتبارست
به یک مو حسن چینی ریشدارست
ز ننگ تنگچشمیهای احباب
به هم آوردن مژگان فشارست
دل بیکینه زین محفل مجویید
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۸
درینگلشن دو روزت خندهکاریست
مبادا غرهگردی گل بهاریست
برافشان بر هوس دامانو بگذر
که در جیب نفس نقد نثاریست
هم از بست وگشاد چشم دریاب
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۹
جرأت سؤال شرم ترا گر جواب داشت
انگشت زینهار به غربال آب داشت
خلقی ز مدعا تهی از هیچ پر شدهست
نه چرخ یک علامت صاد انتخاب داشت
بیرون نجست از آتش دل سعی هیچکس
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۷
در طلبت شب چه جنونهاگذشت
کز سر شمع آبلهٔ پاگذشت
جهل، خرد پخت وبهمعموره ریخت
عقل جنونکرد و ز صحراگذشت
نقش نگین داشتکمال هوس
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳۲
این دور، دور حیز است، وضع متین که دارد
باد و بروت مردی غیر از سرین که دارد
آثار حقپرستی ختم است بر مخنث
غیر از دبر سرشتان سر بر زمین که دارد
هرسو به حرکت نفس مطلق عنان بتازید
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۵
محبت ستمگر نباشد نباشد
وفا زحمتآور نباشد نباشد
دل جمع مهریست برگنج اقبال
اگرکیسه پر زر نباشد نباشد
شکوهی که دارد جهان قناعت
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۳
هرچند خودنمایی تخت و حشم نباشد
در عرض بیحیایی آیینه کم نباشد
پیش از خیال هستی باید در عدم زد
این دستگاه خجلتکاو یک دو دم نباشد
موضوع کسوت جود دامنفشانیی هست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۴
اگر تعین عنقا هوس پیام نباشد
نشان خود به جهانی برم که نام نباشد
چه لازم ست به دوشم غم آدا فکند کس
حق بقا دونفس خجلت است و وام نباشد
حیا ز ننگ خموشی کدام نغمه کند سر
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۲
موجگل بیتو خار را ماند
صبح، شبهای تار را ماند
به فسون نشاط خون شدهام
نشئهٔ من خمار را ماند
چشم آیینه از تماشایش
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۱
عشاق گر از سبحه و زنار نویسند
دردسر دلهای گرفتار نویسند
آن معنی تحقیق که تکرار ندارد
بر صفحه زنند آتش و یکبار نویسند
شرح جگر چاک من این کهنه دبیران
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸۵
تیغ در دست است یار از جیب بیرون آر سر
صبح شد بیپرده از خواب گران بردار سر
فال آهنگ شهادت زن که در میدان عشق
هست بیسعی بریدن پای بی رفتار سر
در محیط عشقکافسون شهادت موج اوست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۳
مکش دردسر شهرت میفکن بر نگین زورش
برای نام اگر جان میکنی مگذار در گورش
تلاش منصب عزت ندارد حاصلی دیگر
همین رنج خمیدن میکند بر دوش مزدورش
خیالات دماغ جاه تا محشر جنون دارد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷۸
حرف داغی لالهسان زبر زبان دزدیدهام
مغز دردی همچو نی در استخوان دزدیدهام
نم نچید از اشک مژگان تحیر ساز من
عمرها شد دست از این تردامنان دزدیدهام
گر همه توفان کنم موجم خروش آهنگ نیست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۴
ز خود تهی شدم از عالم خرابگذشتم
چه سحر بود که برکشتی از سراب گذشتم
شرار بود که در سنگ بود آینهٔ من
به خویش دیر رسیدم که از شتاب گذشتم
عنان به دست تپیدن ندارد عزم سپندم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۶
تا کی ستم کند سر بیمغز بر تنم
زین بار عبرت آبله دوشست گردنم
طفلیگذشت و رفت جوانی هم از نظر
پیرم کنون و جان به دم سرد میکنم
ماضیگرفت دامن مستقبل امید
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۶
دل حیرت آفرین است هر سو نظرگشاییم
در خانه هیچکس نیست آیینه است و ماییم
زین بیشتر چه باشد هنگامهٔ توهم
چونگرد صبح عمریست هیچیم و خود نماییم
ما را چو شمع ازین بزم بیخود گذشتنی هست
[...]