هرچند خودنمایی تخت و حشم نباشد
در عرض بیحیایی آیینه کم نباشد
پیش از خیال هستی باید در عدم زد
این دستگاه خجلتکاو یک دو دم نباشد
موضوع کسوت جود دامنفشانیی هست
در بند آستینها دست کرم نباشد
از خوان این بزرگان دستی بشوی و بگذر
کانجا ز خوردنیها غیر از قسم نباشد
حیف است ننگ افلاس دامان مردگیرد
تا ناخنیست در دست کس بیدرم نباشد
غفلت هزار رنگ است در کارگاه اجسام
چون چشم خواب پا را مژگان بهم نباشد
بیانتظار نتوان از وصل کام دل برد
شادی چه قدر دارد جاییکه غم نباشد
روزیدو، اینتب و تابباید غنمیت انگاشت
ای راحت انتظاران، هستی، عدم نباشد
دل داغ سرنوشت است از انفعال تقدیر
تا سرنگون نگردد خط در قلم نباشد
در عرصهای که بالد گرد ضعیفی ما
مژگان بلندکردن کم از علم نباشد
از ما سراغ ما کن، وهم دویی رها کن
جاییکه ما نباشیم آیینه هم نباشد
هر دم زدن در اینجا صدکفر و دین مهیاست
دل معبد تماشاست، دیر و حرم نباشد
از شاخ بید گیرید معیار بیبریها
کاین بار برندارد دوشی که خم نباشد
عمریست گوهر ما رفتهست از کف ما
این آبله ببینید زیر قدم نباشد
وحشتکمین نشستهست گرد هزار مجنون
مگذار پا به خاکم تا دیده نم نباشد
چو عمر رفته بیدل پر بینشان سراغم
جز دست سوده ما را نقش قدم نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بازتاب مفهوم عدم و وجود، محدودیتهای انسانی و ناکامی در تحقق آرزوها پرداخته است. شاعر به بررسی مسائلی چون حیا، ثروت، انتظار و تقدیر میپردازد و به ناکافی بودن چیزهای مادی در مقابل روحی و معنوی اشاره دارد. او بر این باور است که برای رسیدن به حقیقت و آرامش، باید از دنیای ظواهر و مادیات گذر کرد و به باطن زندگی نگریست. در انتها، شاعر با تأکید بر سرنوشت و گذر عمر از دست رفته، به ناامیدی و احساس تنهایی در این دنیای فانی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: هرچند که زیبا و باشکوه بودن ظاهر و تجملات مهم نیست، اما در مقابل بیحیایی و بیملاحظگی، زیبایی و جذابیت درونی میتواند تأثیر زیادی داشته باشد.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه به فکر وجود و هستی بیفتی، باید در از بین رفتن و عدم قرار بگیری. این دنیا به قدری شرمآور و زودگذر است که حتی برای مدت کوتاهی هم نمیتواند پایدار باشد.
هوش مصنوعی: موضوع بخشش و سخاوت، شبیه به پوششی است که در آستینها پنهان شده و نباید به دست کرم اشارهای شود.
هوش مصنوعی: از سفره این بزرگان دوری کن و بگذر، زیرا در اینجا جز قسم و وعدهای دروغین چیزی پیدا نمیشود.
هوش مصنوعی: شایسته نیست که انسان به خاطر فقر و ناداری به خوار و ذلیل شدن تن بدهد، چرا که حتی اگر یکی از دستانش ناخن داشته باشد، باید عزت و خودداری خود را حفظ کند و از بیپولی و حقارت دوری کند.
هوش مصنوعی: غفلت در دنیای مادی مانند کارگاهی پر از رنگهای مختلف است و وقتی در خواب به سر میبریم، نمیتوانیم واقعیتها را درست ببینیم. مانند چشمهایی که در خواب هستند و نمیتوانند به درستی حرکت کنند.
هوش مصنوعی: اگر به وصال محبوب نرسی، نمیتوانی از آنچه که در دل داری خوشحال باشی. شادی در جایی که غم وجود ندارد، بیش از حد است.
هوش مصنوعی: در زندگی، باید از روزهایی که پر از شور و شوق است، بهره برد و این لحظات را ارزشمند تصور کرد. ای کسانی که به انتظار نشستهاید، بدانید که وجود و عدم دو حالت متفاوت هستند و باید از فرصتها استفاده کرد.
هوش مصنوعی: دل از سرنوشت داغ و دلتنگ است؛ تا زمانی که تقدیر بیتحرکی خود را تغییر ندهد، هیچ نوشتهای در سرنوشتش تغییر نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: در جایی که ما با ضعف و ناتوانی روبهرو هستیم، نشان دادن جاذبه و زیبایی به مانند بلند کردن مژگان، کمتر از علم و دانش نیست.
هوش مصنوعی: از ما درباره خودمان بپرس، و از تفکیک و دوگانگی کنار برو. به جایی برو که ما حضور نداریم و آینهای هم آنجا نباشد.
هوش مصنوعی: در هر لحظه در این مکان، کفر و دین آماده هستند. دل معبد برای تماشا باز است و دیگر نیازی به مکانهای مذهبی مانند کلیسا یا مسجد نیست.
هوش مصنوعی: از شاخهی بید باید معیار بیخود شدن را بگیرید، زیرا این بار به دوشی منتقل نمیشود که خم شده باشد.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که گنجینه وجودمان از دست رفته و این لکهها را زیر پاهایمان میبینیم که نشانهای از آن است.
هوش مصنوعی: وحشت در کمین است و دور تا دور من هزاران مجنون هستند. اجازه نده که کسی به سرزمین من پا بگذارد تا نبیند که چگونه اشک من جاری است.
هوش مصنوعی: زمانی که عمر گذشت و بیدردسر و بیعلامت از آن عبور کردیم، جز دستان خالی ما، هیچ نشانی از ما باقی نمانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر جام غم فرستی، نوشم که غم نباشد
کانجا که عشق باشد، این مایه کم نباشد
سودای تست در جان، نقشت درون سینه
حرفی برون نیفتد تا سر قلم نباشد
من خود فتوح دانم مردن به تیغت، اما
[...]
جوقی قلندرانیم بر ما قلم نباشد
بود و وجود ما را باک از عدم نباشد
سلطان وقت خویشیم گرچه زروی ظاهر
لشگر کشان ما را طبل و علم نباشد
مشتی مجردانیم بر فقر دل نهاده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.