موج هرجا، در جمعیتگوهر زده است
تب حرص استکه ازضعف به بستر زده است
غیر چشم طمع آیینهٔ محرومی نیست
حلقه بر هر دری، این قفل، مکرر زده است
محو گیرید خط و نقطهٔ این نسخهٔ وهم
همه جا کاغذ آتش زده مسطر زده است
از پریشاننظری، چاره محال است اینجا
سنگ بر آینهٔ ما دل ابتر زده است
عقل داغ است ز پاس ادب انسانی
جهل بیباک به عالم لگد خر زده است
غفلت دل، درکیفیت بینش نگشود
پنبه شیشهٔ ما مهر به ساغر زده است
خودنمای هوس پوچ نخواهی بودن
بر در آینه زین پیش سکندر زده است
ناگزیریم ز وحشت همه چون شمع و سحر
خط پیشانی ما دامن ما برزده است
تا فنا هستی ما را ز تپش نیست گزیر
چه توان کرد نفس حلقه بر این در زده است
نارسایی به کجا زحمت فریاد برد
مژه هر دست که برداشته بر سر زده است
شاید از سعی عرق نامهٔ من پاک شود
که جبین ساغر امید به کوثر زده است
بر نمیآیم ازین محفل جانکاه چو شمع
فرش خاک است همان رنگم اگر پر زده است
صد غلط میخورم از خویش به یک سایهٔ مو
ناتوانی چقدر بر من لاغر زده است
از دو عالم به درم برد به خاک افتادن
نفس سوخته بر وحشت دیگر زده است
ناخدا لنگر تدبیر به توفان افکن
کشتی خویش قلندر به کمر بر زده است
از تحیرکده ی عالم عنناست حباب
هیچ بودن همه از بیدل ما سر زده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف وضعیت اجتماعی و انسانی پرداخته و به نقد هوسها، حرص و طمعها میپردازد. شاعر به مشکلات و سردرگمیهای انسانها اشاره میکند و از نارساییها و جهل مینالد. در این عالم پرآشوب، انسانها به دنبال امید و معنا هستند، اما بیشتر در دامی از وسوسهها و ضعفهای خود گرفتار میآیند. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید میکند که در این جهان پر از بیثباتی، نارسایی و تلاش برای فرار از حقیقت، انسانها نظیر شمعی که در حال ذوب شدن هستند، در جستجوی حقیقت و وجود میباشند.
هوش مصنوعی: موج در هر جایی، به خاطر جمعیت، از حرص و طمع ناشی از ضعف به وجود آمده است و این طمع مردم را به بستر آسیب میزند.
هوش مصنوعی: غیر از چشم انتظار و امید، هیچ نشانهای از حسرت و ناامیدی وجود ندارد. او بارها و بارها به درها کوبیده است، اما همچنان قفل شدهاند.
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که تمامی جزئیات و نشانههای نوشتههای دنیای خیالی و افکار، قابل توجه نیستند و در حقیقت همه جا مانند کاغذهایی هستند که آتش گرفتهاند و دیگر قابل استفاده نیستند. در این حالت، هر چه که روی این کاغذها نوشته شده، دیگر معنادار نیست و باید از آن عبور کرد.
هوش مصنوعی: به دلیل گیجی و سردرگمی، پیدا کردن راهحل در اینجا غیرممکن است. سنگی بر روی آینهی ما قرار دارد و باعث نقص و آسیب به دلمان شده است.
هوش مصنوعی: عقل به دلیل احترام و ادب به انسانیت آتشین و پرشور است، اما جهل، با جسارت و بیپروا، به همه چیز آسیب میزند و مانند یک الاغ به دنیا لگد میزند.
هوش مصنوعی: دل بدون توجه و غفلت است و این عدم توجه باعث میشود که ما به درستی درک نکنیم. تصویر و ماهیت ما مانند پنبهای است که شفاف نیست و عشق و محبت مانند مهرهایی هستند که بر روی جامهای ما قرار دارند.
هوش مصنوعی: اگر به خودخواهی و آرزوهای بیفایده متکی شوی، دچار سرخوردگی خواهی شد، چرا که مانند سکندر که بر فراز آینهای ایستاده و به خود مینگرد، تنها در دنیای ظاهری خود محبوس خواهی بود.
هوش مصنوعی: ما به خاطر وحشت و ترس، مانند شمعی ذوب میشویم و سایهای از سحر و زیبایی، بر پیشانیمان نقش بسته است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که فنا و زوال وجود دارد، ما نمیتوانیم از تپش و هیجان زندگی خود فرار کنیم. نفس ما همچنان بر در زندگی میکوبد و نمیتواند از این وضعیت رهایی یابد.
هوش مصنوعی: نقص و کمبود به کجا فایدهای داشته که هر کسی با دست خود بر سرش زده و فریاد میکشد؟
هوش مصنوعی: شاید تلاش من باعث شود که نوشتههایم از بین برود، چرا که پیشانی امید به نوشیدنی بهشتی رسیده است.
هوش مصنوعی: من از این جمع آزاردهنده نمیتوانم دیگر برخیزم، زیرا مثل شمعی هستم که بر روی خاک قرار دارد و رنگ من همان رنگ آن خاک است. اگر هم پرواز کردهام، باز هم همان رنگ و حال و وضع را دارم.
هوش مصنوعی: من از درون به خاطر ضعف خود، بارها اشتباه میکنم و میفهمم که این ناتوانی چقدر بر من تأثیر گذاشته و مرا ضعيف کرده است.
هوش مصنوعی: از دو جهان مرا بیرون راند، به گونهای که نفس سوختهام بر زمین افتاده و بترسیدم از آنچه در پیش رو دارم.
هوش مصنوعی: تدبیر و هوش ناشی از تجربه، مانند لنگری است که ناخدا در میان طوفان به کار میگیرد تا کشتیاش را در مسیر درست نگه دارد. این مساله نشاندهنده این است که انسانهای برجسته و خردمند، با داشتن خودباوری و اعتماد به نفس، میتوانند در شرایط سخت و بحرانها به خوبی عمل کنند.
هوش مصنوعی: جهان پر از شگفتی و حیرت است و حقیقت این است که تمام این توهمات و ناپایداریها تنها از دل بیتاب ما ناشی میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سبزه نو که ز گلزار رخت سر زده است
رقم نسخ گل از غالیه تر زده است
چون خط سبز تو یک حرف ندیدهست صبا
عمرها دفتر گل گر چه به هم برزده است
خط مشکین تو دودیست کز آتش برخاست
[...]
آتشی دردل من شمع رخت درزده است
که بهر مو زتنم درد دلی سر زده است
از پریشانیم ایشوخ چه پرسی که فراق
همچو رلف تو مرا کار بهم بر زده است
نامه شوق تو هر مرغ که آورده بمن
[...]
حرف عشقت مگر امشب ز یکی سرزده است
که حیا این همه آتش به گلت در زده است
زده جام غضب آن غمزه مگر غمزدهای
طاق ابروی تو را گفته و ساغر زده است
شعلهٔ شمع جمالت شده برهم زده آه
[...]
تا خط از لعل گهربار تو سر بر زده است
رشته آهی که سر از دل گوهر زده است
خال گستاخ تو چون لاله جگر سوخته ای است
که سراپرده خود بر لب کوثر زده است
روی او دیده گدازست وگرنه نگهم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.