گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱

 

چو لهراسپ بنشست بر تخت داد

به شاهنشهی تاج بر سر نهاد

جهان آفرین را ستایش گرفت

نیایش ورا در فزایش گرفت

چنین گفت کز داور داد و پاک

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۲

 

دو فرزند بودش به کردار ماه

سزاوار شاهی و تخت و کلاه

یکی نام گشتاسپ و دیگر زریر

که زیر آوریدی سر نره شیر

گذشته به هر دانشی از پدر

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۳

 

همی رفت گشتاسپ پرتاب و خشم

دلی پر ز کین و پر از آب چشم

همی تاخت تا پیش کابل رسید

درخت و گل و سبزه و آب دید

بدان جای خرم فرود آمدند

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۴

 

شب تیره شبدیز لهراسپی

بیاورد با زین گشتاسپی

بپوشید زربفت رومی قبای

ز تاج اندر آویخت پر همای

ز دینار وز گوهر شاهوار

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۵

 

چو گشتاسپ نزدیک دریا رسید

پیاده شد و باژ خواهش بدید

یکی پیرسر بود هیشوی نام

جوانمرد و بیدار و با رای و کام

برو آفرین کرد گشتاسپ و گفت

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۶

 

همی بود گشتاسپ دل مستمند

خروشان و جوشان ز چرخ بلند

نیامد ز گیتیش جز زهر بهر

یکی روستا دید نزدیک شهر

درخت و گل و آبهای روان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۷

 

چنان بود قیصر بدانگه برای

که چون دختر او رسیدی بجای

چو گشتی بلند اختر و جفت جوی

بدیدی که آمدش هنگام شوی

یکی گرد کردی به کاخ انجمن

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۸

 

چو بشنید قیصر بر آن برنهاد

که دخت گرامی به گشتاسپ داد

بدو گفت با او برو همچنین

نیابی ز من گنج و تاج و نگین

چو گشتاسپ آن دید خیره بماند

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۹

 

یکی رومئی بود میرین به نام

سرافراز و بارای و با گنج و کام

فرستاد نزدیک قیصر پیام

که من سرفرازم به گنج و به نام

به من ده دل‌آرام دخترت را

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۰

 

چو نزدیک شد بیشه و جای گرگ

بپیچید میرین و مرد سترگ

به گشتاسپ بنمود به انگشت راست

که آن اژدها را نشیمن کجاست

وزو بازگشتند هر دو به‌درد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۱

 

ز میرین یکی بود کهتر به سال

ز گردان رومی برآورده یال

گوی بر منش نام او اهرنا

ز تخم بزرگان رویین تنا

فرستاد نزدیک قیصر پیام

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۲

 

بشد اهرن و هرچ گشتاسپ خواست

بیاورد چون کارها گشت راست

ز دریا به زین اندر آورد پای

برفتند یارانش با او ز جای

چو هیشوی کوه سقیلا بدید

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۳

 

به قیصر خزر بود نزدیکتر

وزیشان بدش روز تاریکتر

به مرز خزر مهتر الیاس بود

که پور جهاندار مهراس بود

به الیاس قیصر یکی نامه کرد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۴

 

چو خورشید شد بر سر کوه زرد

نماند آن زمان روزگار نبرد

شب آمد یکی پردهٔ آبنوس

بپوشید بر چهرهٔ سندروس

چو خورشید ازان کوشش آگاه شد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۵

 

برین نیز بگذشت چندی سپهر

به دل در همی داشت و ننمود چهر

بگشتاسپ گفت آن زمان جنگجوی

که تا زنده‌ای زین جهان بهر جوی

براندیش با این سخن با خرد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۶

 

پر اندیشه بنشست لهراسپ دیر

بفرمود تا پیش او شد زریر

بدو گفت کاین جز برادرت نیست

بدین چاره بشتاب وایدر مه‌ایست

درنگ آوری کار گردد تباه

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۷

 

چو برخاست قیصر به گشتاسپ گفت

که پاسخ چرا ماندی در نهفت

بدو گفت گشتاسپ من پیش ازین

ببودم بر شاه ایران زمین

همه لشکر شاه و آن انجمن

[...]

فردوسی