محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
مبین به چشم کم ای شوخ نازنین ما را
گدای کوی توام همچنین مبین ما را
هنوز سجدهٔ آدم نکرده بود ملک
که بود گرد سجود تو بر جبین ما را
گذر به تربت ما یار کمتر از همه کرد
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴
حسن که تابان ز سراپای توست
جوهرش از گوهر یکتای توست
ناز که غارتگر ملک دل است
مملکت آشوب ز بالای توست
غمزه که غارتگر ملک دل است
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴
مطرب بگو که این تری و این ترانه چیست
وین شعله در رگ و پی چنگ و چغانه چیست
ساقی صفای صبح جوانان پارسا
در درد تیره فام شراب شبانه چیست
واعظ تو را که دامن ازینها فتاده پاک
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷
اغیار را به صحبت جانان چه احتیاج
بی درد را به نعمت درمان چه احتیاج
در قتل من که ریخته جسمم ز هم مکوش
کشتی چو شد شکسته به طوفان چه احتیاج
نخل توام به سعی مربی ثمر مبخش
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱
ز بس که نور ز حسن تو در جهان بدود
هزار پیک نظر در قفای آن بدود
به غیرتم ز نگاه کشیدهٔ تو که دید
خدنگ نیمکشی کاندر استخوان بدود
خدنگ ناز تو تیریست کز کمان غرور
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲
اول منزل عشقست بیابان فنا
عاشقی کو که درین ره دو سه منزل برود
رفتن ناقه گهی جانب مجنون نیکوست
که به تحریک نشینندهٔ محمل برود
عقل را بر لب آن چاه ذقن پا لغزد
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵
تا به سر منزل چشمم کنی ای سرو گذار
اشک من میکند این خانه به صد رنگ نگار
تنگ دل تا نشوی در دل تنگم زد و چشم
غرفهها ساختهام بهر تو از گوشه کنار
گر کنی سیر کنان روی بصورت خانه
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲
زهی ربوده لعل تو صد فسون پرداز
فریب خورده چشمت هزار شعبده باز
رقیب محرم راز تو گشت نزدیک است
که اشگ من بدرد صدهزار پردهٔ راز
به صد شعف جهم از جا چو خوانیم سگ خویش
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۲
صدامید از تو داشتم در دل
ده که از صد یکی نشد حاصل
دارم ای گل شکایت بسیار
گفتن آن حکایت مشکل
شمع حسنت فروغ هر مجلس
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۸
به من حیفست شمشیر سیاستدار عبرت هم
که بردم جان ز هجر و میبرم نام محبت هم
یک امشب زندهام از بردن نامت مکن منعم
که فردا بیوصیت مرده باشم بیشهادت هم
تو چون با جور خوش داری خوشا عمر ابد کز تو
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۲
صبا تحیت بلبل به بوستان برسان
درود بنده به خان جهان ستان برسان
دعای من که اجابت عنان کشندهٔ اوست
به آن گزیده سوار سبک عنان برسان
ز بخت سرکش خودکام بر من آن چه رسید
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۹
رساند جان به لبم روزگار فرقت تو
بیا که کشت مرا آرزوی صحبت تو
تو راست دست بر آتش ز دور و نزدیکست
که من به خشک وتر آتش زنم ز فرقت تو
شبی به صفحهٔ دل مینگارم از وسواس
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۳
دارم سری پر از شور از طفل کج کلاهی
بی قید شهریاری بیسکه پادشاهی
قیمت بزرگ دری اختر بلند خردی
خورشید شعلهٔ شمسی آفاق سوزماهی
سلطان نوظهوری رعنای پرغروری
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - وله ایضا
درین گلزار کز تاثیر صحبت
مبدل میشود خواری به عزت
سعادت سایه بر نخلی که انداخت
ز دولت سر به اوج رفعت افراخت
ازین نخلست واین صورت هویدا
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱ - ایضا در مرثیه
دو بیننده نخل کثیرالثمر
که بودند در آن به نشو و نما
دو تابندهٔ بدر سعادت اثر
که میبرد از ایشان جهانی ضیا
یکی صاحب خلق و خوی حسن
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴ - قطعه
تا رخش طبعم از پی معنی تکاور است
میدان نورد مدحت مقصود قشر است
آن بینماز کعب که جسم پلید او
از خاکروب دیر کشیشان مخمر است
وان حیله ساز شوم که تا زاده مادرش
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰ - در تقاضای صله فرماید
ای به ذات کریم بیهمتا
وی به طبع سلیم بیمانند
وی به نخجیر گاه دهر تو را
شیر گردون کمینه صید کمند
ظل قدرت چو آسمان عالی
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۳ - قطعه
ای مالک ملک سپه مملکت مدار
در ملک خویش آتش آزار را بکش
بعضی ز کفر پیرو اسلام نیستند
اسلام را مدد کن و کفار را بکش
جمعی ز کینه در پی آزار مردمند
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۶ - وله ایضا
بر روی فرش اغبری مستدیر سقف
در زیر چرخ چنبری لاجورد فام
از محتشم ز سر کشی چرخ یک مهم
افتاد با سر آمد ارباب احتشام
با آن که لطف بیبدل او به این محب
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۲ - قطعه
ای مهین آصفی که عالم را
آستان تو ملجاء است و پناه
وی گزین سروری که بر کرمت
راستان دو عالمند گواه
وزرای دگر که داشتهاند
[...]