لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
محتشم کاشانی

ای به ذات کریم بی‌همتا

وی به طبع سلیم بی‌مانند

وی به نخجیر گاه دهر تو را

شیر گردون کمینه صید کمند

ظل قدرت چو آسمان عالی

قدر ظلت چو آفتاب بلند

در رهت همچو بندگان همه روز

خور به تشریف چاکری خرسند

بر درت همچو چاکران همه شب

مه به عنوان بندگی دربند

افتابا سپهر ایوا نا

ای به عونت سپهر حاجتمند

وی به لطف تو چرخ اطلس بود

از مه و افتاب زیور بند

خلعتی کز تن مبارک خود

وعده کردی به این فقیر نژند

بس که می‌باید از تن تو شرف

که نیاید ز خلق چشم گزند

ترسم آن دم که لطف فرمائی

از بر من فرشته‌ها به برند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

دیوه هر چند کابرشم بکند

هرچه آن بیشتر به خویش تند

مسعود سعد سلمان

نرسد دست من به چرخ بلند

ورنه بگشادمیش بند از بند

قسمتی کرد سخت ناهموار

بیش و کم در میان خلق افکند

این نیابد همی به رنج پلاس

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

ای سنایی! ز جسم و جان تا چند؟

برگذر زین دو بی‌نوا در بند

از پیِ چشم‌زخمِ خوش‌چشمی

هر دو را خوش بسوز همچو سپند

چه کنی تو ز آب و آتش یاد

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۶۴ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
وطواط

ای بعزم تو فتح را پیوند

پست با همت تو چرخ بلند

خان عادل تویی و از عدلت

هست چون خلد عدن خطبه چند

دین حق را کمالی و مرساد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه