گنجور

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - در مدح شیخ حمیدالدین احمد واعظ

 

ای صبا جلوه ده گلستان را

با نوا کن هزاردستان را

بر کن از خواب چشم نرگس را

تا نظاره کند گلستان را

دامن غنچه را پر از زر کن

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - در مدح شیخ بهاء الدین زکریا ملتانی

 

لاح صباح الوصال در شموس القراب

صاح قماری الطرب دار کئوس الشراب

شاهد سرمست من دید مرا در خمار

داد ز لعل خودم در عقیق مذاب

چهرهٔ زیبای او برده ز من صبر و هوش

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - در مدح شیخ عزیزالدین محمد الحاجی

 

اگر وقت سحر بادی ز کوی یار در جنبد

دل بیمار مشتاقان ز هر سو زار در جنبد

ور از زلفش صبا بویی به کوی بی‌دلان آرد

ز هر کویی دو صد بی‌دل روان افگار در جنبد

ز باد کوی او در دم دل رنجور جان یابد

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - فی مدح شیخ صدرالدین

 

دل تو را دوست‌تر ز جان دارد

جان ز بهر تو در میان دارد

گر کند جان به تو نثار مرنج

چه کند؟ دسترس همان دارد

با غمت زان خوشم که جان مرا

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - ایضاله

 

طرب، ای دل، که نوبهار آمد

از صبا بوی زلف یار آمد

هان نظاره که گل جمال نمود

هین تماشا که نوبهار آمد

در رخ او جمال یار ببین

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - در نعت رسول اکرم (ص)

 

عاشقان چون بر در دل حلقهٔ سودا زنند

آتش سودای جانان در دل شیدا زنند

تا به چنگ آرند دردش دل به دست غم دهند

ور به دست آید وصالش جان به پشت پا زنند

از سر خوان دو عالم بگذرند آزادوار

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مدح بهاء الدین زکریای ملتانی

 

روشنان آینهٔ دل چو مصفا بینند

روی دلدار در آن آینه پیدا بینند

از پس آینه دزدیده به رویش نگرند

جان فشانند بر او کان رخ زیبا بینند

چون بدیدند جمالش دل خود را پس از آن

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - ایضاله

 

یا نسیم خوش بهار وزید

یا صبا نافهٔ تتار دمید

یا سحر باد بوی جان آورد

یا سر زلف یار در جنبید

این همه شادی و نشاط و طرب

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹ - ایضاله

 

یا رب، این بوی خوش ز گلستان آید؟

یا ز باغ ارم و روضهٔ رضوان آید

یا صبا بوی سر زلف نگاری آورد

یا خود این بوی ز خاک خوش کمجان آید

یا شمال از دم عیسی نفسی بویی یافت

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - ایضاله

 

فرستاد دریای فضل و هنر

بدین خشک لب بحری از شعر تر

روان کرد جویی ز بحر روان

که دارد همی ز آب کوثر اثر

روانی لفظ روانبخش او

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱ - ایضاله

 

طاب روح النسیم بالاسحار

این دورالندیم بالادوار؟

در خماریم کو لب ساقی؟

نیم مستیم کو کرشمهٔ یار؟

طره‌ای کو؟ که دل درو بندیم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - در نعت رسول اکرم (ص)

 

راه باریک است و شب تاریک و مرکب لنگ و پیر

ای سعادت رخ نمای و ای عنایت دست گیر

تا قدم زین وحشت آباد عدم بیرون نهم

ز آن سرای راحت‌آباد قدم جویم نصیر

جذبه‌ای، تا بر کشم جان را ز قعر چاه تن

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳ - ایضاله

 

حبذا صفهٔ سرای کمال

خوشتر از روی دلبران به جمال

طیره از زلف او ریاض بهشت

خجل از ذوق او نعیم وصال

هفتمین طارم آستانهٔ او

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - وصف کعبهٔ معظم

 

حبذا صفهٔ بهشت مثال

برترین آسمانش صف نعال

مجلس نور و جلوه‌گاه سرور

روضهٔ انس و بارگاه وصال

بیت معمور او مقر شرف

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - ایضاله

 

دوش مانا شنید فریادم

کرد بیمار پرسشی بادم

من هم از روی باد پیمایی

نفسی با نسیم بگشادم

با دلش رمزکی فرو گفتم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - در نعت رسول اکرم (ص)

 

شهبازم و شکار جهان نیست در خورم

ناگه بود که از کف ایام برپرم

چون می‌توان ز دست شهان طعمه یافتن

از دست روزگار چرا غصه می‌خورم؟

بر فرق کاینات چرا پا نمی‌نهم؟

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷ - در مدح شیخ بهاء الدین زکریا ملتانی

 

می بیاور ساقیا، تا خویشتن را کم زنیم

کار خود چون زلف خوبان در هم و برهم زنیم

از سر مستی همه دریای هستی بر کشیم

فارغ آییم از خود و هر دو جهان را کم زنیم

بگسلیم از هم طناب خیمهٔ هفت آسمان

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸ - ایضاله

 

هنوز باغ جهان را نبود نام و نشان

که مست بودم از آن می که جام اوست جهان

به کام دوست می مهر دوست می‌خوردم

در آن نفس که ز جان جهان نبود نشان

به چشم یار رخ خوب یار می‌دیدم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹ - ایضاله

 

قبلهٔ روی صوفیان بارگه صفای او

سرمهٔ چشم قدسیان خاک در سرای او

گوهر بحر اجتبا، مهر سپهر اصطفا

یافته نور انبیا روشنی از ضیای او

تافته حسن ایزدی از رخ خوب احمدی

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰ - ایضاله

 

ای جلالت فرش عزت جاودان انداخته

گوی در میدان وحدت کامران انداخته

رایت مهر جمالت لایزال افروخته

سایهٔ چتر جلالت جاودان انداخته

تاب انوار جمالت بهر اظهار کمال

[...]

عراقی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode