خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۴ - در وجود آمدن فریدون و احوال آن
ببالید برسان سرو سهی
همی تافت زو فر شاهنشهی
جهان جوی با فر جمشید بود
به کردار تابنده خورشید بود
جهان را چو باران به بایستگی
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۹۸
گل بستان خرد لفظ دلارای منست
بلبل باغ سخن منطق گویای منست
منم آن طوطی خوش نغمه که هنگام سخن
طوطیانرا شکر از لفظ شکرخای منست
بلبل آوای گلستان فلک را همه شب
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴
چون صبا نکهت آن زلف پریشان آرد
دل پر درد مرا مژده ی درمان آرد
جان بشکرانه کنم پیشکش خدمت او
هر نسیمی که مرا مژده ی جانان آرد
چه تفاوت کند از نکهت انفاس نسیم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰
یار ما را گر غمی از یار نبود گو مباش
ور من غمخوار را غمخوار نبود گو مباش
ما چنین بیمار و او از درد ما فارغ ولی
گر طبیبی را غم از بیمار نبود گو مباش
در جهان تاتار زلفش عنبرافشانی کند
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶
ترک خنجرکش لشکر شکن ترلک پوش
بُت خورشید بناگوش و مه دُردی نوش
غمزه اش قرچی و یاقوت خموشش جاندار
ابرویش حاجب و هندوی سیاهش چاوش
عنبرش خادم آن سنبل هندوی دراز
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۷
سقی الله ایام وصل الغوانی
علی غفلة من صروف الزمان
فلمّا مررنا بربع الکواعب
جنانی تَربّع روض الجنان
خوشا طرف بستان و فصل بهاران
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » سایر » سرود
چون اسیرست در آن زلف سمن سای دلم
چکند گر نکند در شکنش جای دلم
بشد از دست من بی سر و بی پای دلم
دلم ای وای به دل وا دلم ای وای دلم
آخر ای همنفسان، یک نفس ار یار منید
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
گرت چو مورچه گرد شکربر آمده است
تو خوش بر آی که با جان برابر آمده است
بنوش لعل روان چون زمرّد سبزت
نگین خاتم یاقوت احمر آمده است
چشمه ی نوش تو سبزه گر بدمید
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۸
ای فدای قامتت هر سر و بستانی که هست
در حیا از چشم من هر ابر نیسانی که هست
باز داده خط بخون و ز شرمساری گشته آب
جام یاقوت ترا هر راح ریحانی که هست
نرگس سرمست مخمور تو بیمارست از آن
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۸۵
مه چنین دلستان نمی افتد
سرو از اینسان روان نمی افتد
زان دهان نکته ئی نمی شنوم
که یقین در گمان نمی افتد
هیچ از او در میان نمی آید
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱
پیش عاقل نیاز چیست نماز
پیش عاشق نماز چیست نیاز
نغمه سازی بناله ی دلسوز
صبحدم می زد این غزل بر ساز
کای بدل پرده سوز شاهد روز
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰
چو نام تو در نامه ئی دیده ام
بنامت که بر دیده مالیده ام
بیاد زمین بوس درگاه تو
سراپای آن نامه بوسیده ام
زنام تو وان نامه ی نامدار
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴
من همان به که بسوزم ز غم و دم نزنم
ورنه از دود دل آتش بجهان در فکنم
همچو شمع ار سخن سوز دل آرم بزبان
در نفس شعله زند آتش عشق از دهنم
مرد و زن بر سر اگر تیغ زنندم سهلست
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵
نیست بی روی تو میل گل و برگ سمنم
تا شدم بنده ات آزاد ز سرو چمنم
منکه در صبح ازل نوبت مهرت زده ام
تا ابد دم ز وفای تو زنم گر نزنم
جان من جرعه ی عشق تو نریزد بر خاک
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷
کامت اینست که هر لحظه ز پیشم رانی
وردت اینست که بیگانه ی خویشم خوانی
پادشاهان بگناهی که کسی نقل کند
بر نگیرند دل از معتقدان جانی
گر نخواهی که چراغ دل تنگم می رد
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۳۴
دلا جان در ره جانان حجابست
غم دل در جهان جان حجابست
اگر داری سری بگذر ز سامان
که در این ره سر و سامان حجابست
ز هستی هر چه در چشم تو آید
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۴۵
گرنه مرغ چمن از همنفس خویش جداست
همچو من خسته و نالنده و دل ریش چراست
آن چه فتنه ست که در حلقه رندان بنشست
وین چه شورست که از مجلس مستان برخاست
گر از آن سنبل گلبوی سمن فرسا نیست
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۸۲
مراد بین که بپیش مرید باز آید
بشد چو جوهر فرد و فرید باز آمد
سعادتیست که آنکس که سعد اکبر ماست
بفال سعد برفت و سعید باز آمد
بعید نبود اگر جان ما شود قربان
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۱۰
ساقیان آبم بجام لعل شکر خا برند
شاهدان خوابم بچشم جادوی شهلا برند
گه بسوی دیرم از مقصوره ی جامع کشند
گه بمعراجم زبام مسجد اقصی برند
ساکنان کعبه هر ساعت بجست و جوی من
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۲۱
خدا را از سر زاری بگوئید
که آخر ترک بیزاری بگوئید
چو زور و زر ندارم حال زارم
بمسکین حالی و زاری بگوئید
غریبی از غریبان دور مانده
[...]