خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
ز کفر زلفت ایمان می توان یافت
ز لعلت آب حیوان می توان یافت
قدت را رشک طوبی می توان گفت
رخت را باغ رضوان می توان یافت
نقشت صورت جان می توان بست
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۹
دلبرا خورشید تابان ذره ئی از روی تست
اهل دل را قبله محراب خم ابروی تست
تا شبیخون برد هندوی خطت بر نیمروز
شاه هفت اقلیم گردون بنده ی هندوی تست
شهسوار گنبد پیروزه یعنی آفتاب
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۱
بوستان طلعتش را نو بهاری دیگرست
چشمم از عکس جمالش لاله زاری دیگرست
از میان جان من هرگز نمی گیرد کنار
گرچه هر ساعت میانش در کناری دیگرست
تا لب میگون او در داد جان را جام می
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۶
بیمار چشم مست تو رنجور خوشترست
لفظ خوشت زلؤلؤ منثور خوشترست
عکس رخ تو در شکن طرّه ی سیاه
از نور شمع در شب دیجور خوشترست
صحبت خوشست لیکن اگر نیک بنگری
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
بهار روی تو بازار مشتری بشکست
فریب چشم تو ناموس سامری بشکست
رخ تو پردهٔ دیبای ششتری بدرید
لب تو نامزد قند عسکری بشکست
قد تو هوش جهانی بچابکی بربود
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۱
عنبرست آن دام دل یا زلف عنبرسای دوست
شکّرست آن کام جان یا لعل شکر خای دوست
پرتو مهرست یا مهر رخ زیبای یار
قامت سروست یا سرو قد رعنای دوست
آیت حسنست یا توقیع ملک دلبری
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۴
ترا که موی میان هم وجود و هم عدمست
دو زلف افعی ضحاک و چهره جام جمست
بتیرگی شده آشفته تر حقیقت شرع
سواد زلف تو گوئی که رای بوالحکمست
ز دور چرخ شبی این سؤال می کردم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
این چنین صورت گر از آب و گلست
چون بمعنی بنگری جان و دلست
نرگسش خونخواره ئی بس دلرباست
سنبلش شوریده ئی بس پردلست
هندوی زلفش سیه کاری قویست
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۸
رخش با آب و آتش در نقابست
لبش با آتش اندر عین آبست
شکنج طرّه اش بر چهره گوئی
که از شب سایبان بر آفتابست
لب شیرین او یا جان شیرین
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۹
گره ی زلف بهم برزده کاین مشک تتارست
رقم از غاله بر گل زده کاین خطّ غبارست
رشته ئی بر قمر انداخته کاین مار سیاهست
نقطه ئی بر شکر افکنده که این مهره ی مارست
مشک بر برگ سمن بیخته یعنی شب قدرست
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۹۳
سپیده دم که جهان بوی نوبهار گرفت
صبا نسیم سر زلف آن نگار گرفت
بگاه بام دلم در نوای زیر آمد
چو بلبل سحری نالهای زار گرفت
چو آن نگار جفاپیشه دست من نگرفت
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷
دوش کز طوفان اشکم آب دریا رفته بود
از گرستن دیده نتوانست یک ساعت غنود
مردم چشم مرا خون دل از سر می گذشت
گرچه کار دیده از خونابه ی دل می گشود
آه آتش بار من هر دم بر آوردی چو باد
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸
گویی بت من چون ز شبستان بدر آید
حوریست که از روضه ی رضوان بدر آید
دیگر متمایل نشود سرو خرامان
چون سرو من از خانه خرامان بدر آید
هر صبحدم آن ترک پری رخ ز شبستان
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰
زهی لعل تو درّ درج منضود
عذارت آتش و زلف سیه دود
میانت چون تنم پیدای پنهان
دهانت چون دلم معدوم موجود
مریض عشق را درد تو درمان
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵
شام خون آشام گیسو را اگر چین کرده اند
زلف پرچین را چرا بر صبح پرچین کرده اند
خال هندو را خطی از نیمروز آورده اند
چین گیسو را زرخ بتخانه ی چین کرده اند
گر ببخت شور من ابرو ترش کردند باز
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲
دل مجروح مرا آگهی از جان دادند
جان غمگین مرا مژده ی جانان دادند
پیش خسرو سخن شکّر شیرین گفتند
بزلیخا خبر از یوسف کنعان دادند
آدم غمزده را بوی بهشت آوردند
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲
مهره ی مهر چو از حقّه مینا بنمود
ماه من طلعت صبح از شب یلدا بنمود
گوشوار زرش از طرف بنا گوش چو سیم
گوئی از جرم قمر زهره ی زهرا بنمود
سرو را در چمن آواز قیامت بنشست
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷
این دلبران که پرده به رخ درکشیدهاند
هر یک به غمزه پردهٔ خَلقی دریدهاند
از شیر و سلسبیل مگر در جوار قدس
اندر کنار رحمت حق پروریدهاند
یا طوطیان روضهٔ خلدند گوئیا
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱
کسی را از تو کامی بر نیاید
که این از دست عامی برنیاید
بنا کام از لبت برداشتم دل
که از لعل تو کامی برنیاید
برون از عارض و زلف سیاهت
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶
دامن خرگه برافکن ای بت کشمیر
سرو قباپوش و آفتاب جهانگیر
چهره ی خوب تو رشک لعبت نوشاد
نرگس مستت بلای جادوی کشمیر
نقش جمالت نگارخانه ی مانی
[...]