گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۱ - باز در مدح او

 

آن لعبت کشمیر و سرو کشمر

چو ماه دو هفته درآمد از در

با زیور گردان کارزاری

با مرکب تازی و خنگ زیور

در زلف دوتایش جمال پیدا

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۲ - هم در ستایش آن شهریار

 

چو شد فروزان از تیغ کوه رایت خور

بسان رایت سلطان خدایگان بشر

هوا ز تابش خورشید بست کله نور

زمین ز نورش پوشیده جامه اصفر

شب از ستاره برافکنده بد شمامه سیم

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۳ - مدحی دیگر از آن پادشاه

 

ای آذر تو بافته از غالیه چادر

اندر دل عشاق ز دست آذرت آذر

زلفین تو ریحان دل عشاق تو جنت

دیدار تو خور دیده عشاق تو خاور

نه سرو سهی چون تو و نه لاله خودرو

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۴ - باز در ستایش او

 

شاه محمود سیف دولت و دین

هر کجا باشد او به بحر و به بر

جفت بادش سر و رو دولت و بخت

رهبرش فتح و یمن و نصر و ظفر

شاه پیروز بخت فرخ پی

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۵ - هم در تمحید سلطان محمود

 

بهست قامت و دیدار آن بت کشمیر

یکی ز سرو بلند و یکی ز بدر منیر

بتی که هست رخ و زلف او به رنگ و به بوی

یکی شبیه عقیق و یکی بسان عبیر

دل و برش به چه ماند به سختی و نرمی

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۶ - مدح امیر ابونصر پارسی

 

بونصر پارسی سر احرار روزگار

هست از یلان و رادان امروز یادگار

آبیست از لطافت و بادیست از صفا

بحریست از مروت و کوهیست از وقار

همت به روی و رایش بفراخت چون قمر

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۷ - مدح علاء الدوله مسعود شاه

 

شکوفه طرب آورد شاخ عشرت بار

که بوی نصرت و فتح آید از نسیم بهار

گرفت جام طرب عیش با هزار نشاط

نمود روز فرح روز با هزار نگار

بدین بشارت مطرب نوای نغز بزن

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - هم در ثنای او

 

پادشاه بزرگ دین پرور

شهریار کریم حق گستر

خسرو کامگار مسعودست

کش زمانه ست بنده و چاکر

شاه شاهان علاء دولت و دین

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۹ - ستایش ظهیرالدوله ابراهیم

 

ز عز و مملکت و بخت باد برخوردار

سر ملوک جهان خسرو ملوک شکار

ظهیر ملت حق بوالمظفر ابراهیم

نصیر دولت و دین پادشاه گیتی دار

زمانه عزم و قضا قوت و قدر قدرت

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰ - وصف جلوه های طبیعت و گریز به مدح محمود

 

روز وداع از در اندر آمد دلبر

لب ز تف عشق خشک و دید ز خون تر

آب نمانده در آن دو رنگین سوسن

تاب نمانده در آن دو مشکین چنبر

عبهر چشمش گرفته سرخی لاله

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۱ - هم در ثنای آن پادشاه و تهنیت فتح اکره

 

ایا نسیم سحر فتح نامه ها بردار

به هر ولایت از آن فتح نامه ای بسیار

ز فخر منشین جز بر سر شهان بزرگ

ز عز مسپر جز دیده ملوک کبار

بدین مهینی اخبار خلق نشنیدست

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۲ - در مدح ابونصر منصور

 

مملکت را به نصرت منصور

روزگاری پدید شد مشهور

عارض ملک پادشا که ازوست

رایت او چو نام او منصور

نور عدلش زمانه را سایه ست

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۳ - چیستان و گریز به مدح آن بزرگ

 

چو تو معشوقه و چو تو دلبر

نبود خلق را به عالم در

ای مرا همچو جان و دیده عزیز

این و آن از تو یافت عمر و بصر

ببرد عشق عقل و عشق تو باز

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۴ - مدح عمید علی سالار

 

ای باد بروب راه را یکسر

وی ابر ببار بر زمین گوهر

ای خاک عبیر گرد بر صحرا

وی ابر گلاب کرد در فرغر

ای رعد منال کامل آن مرکب

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۵ - ستودن ترکان و ستایش سلطان مسعود

 

ترکان که پشت و بازوی ملکند و روزگار

هستند گاه حمله بزرگان کارزار

گردان سرکشند و دلیران چیره دست

شیران بیشه اند و پلنگان کوهسار

در دستشان کمان ها مانند ابرها

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۶ - در ثنای ملک ارسلان

 

با روی تازه و لب پر خنده نوبهار

آمد به خدمت ملک و شاه کامگار

سلطان ابولملوک ملک ارسلان که ملک

ذات عزیز او را پرورد در کنار

گردون دادگستر و مهر جهان فروز

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۷ - در صفت پیلان و مدح آن سلطان

 

سوی میدان شهریار گذر

قدرت و صنع کردگار نگر

ایستاده نگاه کن چپ و راست

کوههای بلند و جاناور

هر یکی با یک اژدهای دمان

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۸ - مدح سیف الدوله محمود

 

چو روز روشن بنمود چهره از شب تار

زدود مهر ز آیینه فلک زنگار

چنان که نور ز رأی خدایگان جهان

بتافت مهر منیر از سپهر دایره وار

شبی گذشت به من بر چو روی اهریمن

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۹ - هم در ستایش او

 

رسید عید و من از روی حور دلبر دور

چگونه باشم بی روی آن بهشتی حور

مرا که گوید کای دوست عید فرخ باد

نگار من به لهاورد و من به نیشابور

ره دراز و غریبی و فرقت جانان

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۰ - وصف بهار و مدح ثقة الملک طاهر بن علی

 

رنگ طبعی به کار برده بهار

نقش ها بود از آنچه برد به کار

چهره سنگ و روی گل دارد

مانوی کارگونه گونه نگار

همه پرصورتست بی خامه

[...]

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۵۳