گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۱ - ستایش دیگر از او

 

نگارخانه چین است یا شکفته بهار

مه دو پنج و چهارست یا بت فرخار

ز هر چهار نو آئین تر و بدیع ترست

نگار من که زمانه چو او ندید نگار

چو آفتاب ز من تا جدا شدند به سر

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۲ - صفت اسب و مدح عارض لشکر عمادالدین منصور بن سعید

 

بیار آن باد پای کوه پیکر

زمین کوب و ره انجام و تکاور

هیون ابر سیر تندر آوا

که لنگ و گنگ شد وزو ابر و تندر

تنش چون صورت ارژنگ زیبا

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۳ - در صفت شیر و مدح آن وزیر

 

بگشاد خون ز چشم من آن یار سیم بر

چون بر بسیج رفتن بستم همی کمر

او آفتاب و همچو مطر اشکش و مرا

در آفتاب نادره آمد همی مطر

گه روی تافت گاه ببوسید روی من

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۴ - باز در ستایش او

 

چو روشن شد از نور خور باختر

شد از چشم سایه زمین زاستر

بر آورد خورشید زرین حسام

فرو رفت مه همچو سیمین سپر

چو خورشید تابان و سرو روان

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۵ - مدیح دیگر از آن بزرگ

 

دوال رحلت چون بر زدم بر کوس سفر

جز از ستاره ندیدم بر آسمان لشکر

چو حاجیان ز می از شب سیاه پوشیده

چو بندگان زمجره سپهر بسته کمر

به هست و نیست در آرد عنان من در مشت

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۶ - در مدح سیف الدوله محمود

 

ای بقد برکشیده همچو سرو و کاشغر

ای رخ خوب تو همچون ماه و از وی خوبتر

این یکی ماه تمام آن ماه را مشکین عذار

و آن دگر سرو روان و آن سرو را زرین کمر

زلف تو چون مشک در مجمر به گاه سوختن

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۷ - در مدح عارض لشکر

 

ای جهان فضل و بحر رادی و کان هنر

روشنت روزست و صافی آب و با قوت گوهر

خواب کرده از تو امن و ملک در یک خوابگاه

آب خورده از تو دین و عدل در یک آبخور

رفعت از قدر تو باید چرخ از آن باشد رفیع

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۸ - مدح عمدة الملک رشیدالدین

 

روی ها را نگار کرده رسید

کار من زان نگار شد به نگار

آن نگاری که کافرش برخواند

بیش اسلام را نکرد انکار

کرد مرهم دل فگار مرا

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۹ - باز در ثنای او

 

آلت رامش بخواه گوهر شادی بیار

رعد مثال این بزن ابر نهاد آن ببار

خلق همی بنگری روز و شب اندر نشاط

جز طرب اندر جهان نیز ندارند کار

خاک نبینی به ره خرده نقره بساط

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۰ - مدح جمال الملک رشید

 

چون ببستم کمر به عزم سفر

آگهی یافت سرو سیمین بر

رنجه و تافته به رسم وداع

اندر آمد چو سرو و ماه از در

گه به فندق همی شخود سمن

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۱ - مرثیه عمادالدوله ابوالقاسم و گریز به ستایش سلطان ابراهیم

 

گمان بری که وفا داردت سپهر مگر

تو این گمان مبر اندر وقاحتش بنگر

نهد چو چشمه خورشید بچه ای در خاک

چو نوعروسان بندد ز اختران زیور

نه شرمش آید ویحک همی ز کف خضیب

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۲ - مدح نجم الدین شیبانی

 

ای غزا کار حیدر صفدر

وی سخا پیشه حاتم سرور

قطب ملت زریر شیبانی

مفخر آل و زینت گوهر

چون تو نا کرده گردش ایام

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۳ - مدح سلطان مسعود

 

بادی مسعود شاه دولت یار

تا ابد کامگار و برخوردار

شهریاری که چرخ بر نامش

گاه دولت کند سعود نثار

کرد عزم غزا و عزمش را

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۴ - ستایش پادشاه و دعوی ترتیب کتابخانه سلطنتی

 

جهان دارا به کام جهان دار

جهان جز بر سریر ملک مگذار

چو نام تست بخت تو همیشه

که هستش جفت سعد چرخ دوار

خداوندا زبان بنده تو

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۵ - مدح علاء الدوله مسعود

 

بنیاد دین و دولت می دارد استوار

سلطان تاجدار و جهاندار بختیار

خسرو علاء دولت شاهی که دولتش

اندر زمانه فصل خزان را کند بهار

مسعود شاه مشرق و مغرب که هر زمان

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۶ - هم در ثنای او

 

مظفر آمد و منصور شاه گیتی دار

که هست یاور ملک و ز عمر برخوردار

سر سلاطین سلطان تاجور مسعود

که چرخ دارد بر حکم او به طوع مدار

کشید لشکر اسلام سوی خطه ملک

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۷ - مدیح ملک ارسلان

 

بر صفه پادشاه بگذر

و آرایش تخت و ملک بنگر

تا بینی در سرای سلطان

طوبی و نعیم و حوض کوثر

بر تخت نشسته خسرو شرق

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۸ - هم در ستایش او

 

ای ماه دو هفته منور

این هفته منه ز دست ساغر

برخیز و طرب فزای و می ده

بنشین و نشاط جوی و می خور

کاقبال خدایگان عالم

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۹ - ستایش سیف الدوله محمود

 

چه مرکبست که او را نه خفتن ست و نه خور

چو چرخ پر ز ستاره چو کان پر ز گهر

بسان صورت مانی ز خامه مانی

بسان لعبت آزر ز رنده آزر

رخش بسان رخ من ز عشق آن گلرخ

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۰ - صفت فیل و مدح آن پادشاه

 

همی گذشت به میدان شاه کشور

عظیم شخصی قلعه ستان و صفدر

بسان گردون رفتار و رنگ و فعلش

چو ماه بر روی آئینه منور

چو چرخ و عقدش تابان بسان انجم

[...]

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۵۳
sunny dark_mode