روی ها را نگار کرده رسید
کار من زان نگار شد به نگار
آن نگاری که کافرش برخواند
بیش اسلام را نکرد انکار
کرد مرهم دل فگار مرا
چهره هایی به پنج گشته فگار
کاژ کرده برو بنفشه و گل
کار کرده برو به نقش و نگار
راست همچون زدوده رای تو بود
که زحملان خبر نداشت عیار
چون سخای تو بد صافی و پاک
که نیفتد به روز منت بار
همه دو روی و دوستند و عزیز
در دل و طبع مردمان هموار
هیچ دو روی را در این عالم
تیزتر زان ندیده ام بازار
تا درآمد چو آفتاب از در
شد ز روزن برون چون شب تیمار
هر درستی که بود ازو بشکست
لشکر دین بنازجان اوبار
زآن شکسته که بود زود ببست
هر شکسته که داشتم در کار
چون بسختم تمام و بشمردم
راست آمد به سختن و به شمار
چشم جود تو را و حال مرا
سخت اندک نمود و بس بسیار
گفتم ای ماه شکل بر پر سنگ
پدرت آفتاب چرخ گزار
راحتی دادیم سزاست که من
بی تو رنجو بودم و بیمار
از منت عذر خواست باید از آنک
گله دارم ز مادرت کهسار
راه بر من چنان ببست همی
که شدی روز روشنم شب تار
بخت من خفته مانده بود به گل
گر نکردیش همچو گل بیدار
عمده ملک و خاص شاه رشید
تحفه سعد گنبد دوار
آنکه باران ابر او کرده ست
فصل های جهان ز جود بهار
طبع او بحر گشت و بحر سراب
کف او ابر گشت و ابر غبار
از پس عز خدمتش همه ذل
وز پس فخر خدمتش همه خوار
کوکب خرم و رای او ثابت
اختر عزم و امر او سیار
همت او همی کند آسان
هر چه گردون همی کند دشوار
ای به طبع و به کف تو منسوب
در وقار و سخا جبال و بحار
روز تأیید تو نبیند شب
گل اقبال تو ندارد خار
سپر جاه تو مرا دریافت
زیر تیغ زمانه خونخوار
همچو آئینه طبع من بزدود
از پس آنکه بود پر زنگار
چون برستم ز حبس کج نروم
پیش فرمان تو قلم کردار
تو حقیقت چنان شمر که مرا
بر میانست چون قلم زنار
تا همی گردد و همی بارد
بر زمین آسمان و ابر بهار
چرخ مانند بر معادی گرد
ابر کردار بر موالی بار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و تحسین از زیبایی و سخی بودن معشوق است. شاعر از نوازشهای معشوق و اثرات آن بر دل خود سخن میگوید و به نقش و نگار صورت او اشاره میکند. او میگوید که محبت معشوق، مانند خورشید از درون تاریکیها بیرون آمده و بر زندگیاش نور میافشاند. شاعر همچنین از وضعیت خود در غیاب معشوق و رنجهایی که متحمل شده، صحبت کرده و خواستار توجه و محبت معشوق میشود. او در انتهای شعر از وفاداری و اطمینان به معشوق و اینکه چگونه تأیید و محبت او بر همه چیز چیره است، سخن میگوید. شاعر به وضوح ابراز میکند که عشق و محبت معشوق برای او یک نعمت بزرگ و حیاتبخش است.
هوش مصنوعی: چهرهها را زیبا کرده و سرانجام کار من از آن زیبایی به زیبایی دیگری انجامید.
هوش مصنوعی: آن معشوقی که اگر به او نگاه کنی، حتی کسی که به او ایمان ندارد هم نمیتواند منکر زیبایی او شود و هر چه به آن فکر کند، در حقیقت اسلام و حقیقت را انکار نکرده است.
هوش مصنوعی: بر چهرههای گوناگون، زخمهای دل شکستهام را التیام بخشید.
هوش مصنوعی: به طرف باغ برو، جایی که بنفشه و گل روییده است و زیباییهای طبیعی را ببین.
هوش مصنوعی: چیزهایی که به وضوح و بدون هیچ گونه ابهامی هستند، مانند نظر تو، به خوبی از جانب دیگران درک نمیشوند و افراد توانایی فهم و تحلیل آنها را ندارند.
هوش مصنوعی: سخاوت تو آنقدر خالص و بیآلایش است که نیکوییاش تحت تأثیر بیوفایی روزگار قرار نمیگیرد.
هوش مصنوعی: همه انسانها هر دو جنبهٔ مثبت و منفی دارند و در دل و طبیعت مردم معمولاً عزیز و دوست داشتنی هستند.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ دو طرف و جنسی را تیزتر و جذابتر از این بازار نمیشناسم.
هوش مصنوعی: زمانی که نور آفتاب از در به داخل میآید، مانند شب پر از غم و اندوه، فضای خانه را پر میکند.
هوش مصنوعی: هر حقیقتی که وجود داشت، به خاطر لشکر دین شکست خورد و از زیبایی او دور شد.
هوش مصنوعی: به خاطر آن چیزی که به سرعت فراموشش کردم، هر آنچه را که در اختیـار داشتم نیز از دست دادم.
هوش مصنوعی: زمانی که همه چیز را نوشتم و حساب کردم، به حقیقت و واقعیت نزدیک شد.
هوش مصنوعی: نگاه بخشش و مهربانی تو باعث شد که من احساس کنم وضعیت من خیلی ناچیز و کم ارزش است، در حالی که در واقع بسیار نیکو و زیاد است.
هوش مصنوعی: به او گفتم ای ماهی که به زیبایی شبیه پدرت هستی، تو مانند آفتاب در آسمان میدرخشی.
هوش مصنوعی: من آرامش را به تو دادم، چون بدون تو در درد و بیماری به سر میبردم.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از من عذرخواهی کنی، باید از کسی که از او گله دارم، از مادرت که همانند کوه است، عذرخواهی کنی.
هوش مصنوعی: برای من چنان راه را بستهای که در روز روشن هم احساس میکنم شب تار است.
هوش مصنوعی: بخت من همچون گلی خوابیده بود و اگر تو آن را بیدار نکنید، مثل گلی که هنوز شکوفا نشده، بیفایده میماند.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به اهمیت و جایگاه ویژهای دارد که در آن به سلطنت پادشاه رشید و پاداشهای ارزشمندی که به او تعلق دارد، پرداخته میشود. به عبارت دیگر، زندگی و حکومت او با نعمتها و برکات خاصی همراه است که مانند هدیهای از سوی سرنوشت به او ارزانی شده است. سعادت و موفقیت او همچون گنبدی بلند و تابان در آسمانها جلوهگر است.
هوش مصنوعی: کسی که باران رحمتش بر زمین نازل شده است، فصول مختلف جهان را با بخشش و فراوانی بهاری کرده است.
هوش مصنوعی: خوشذوقی او به حدی است که مانند دریا عمیق و وسیع شده است، ولی این دریا تنها توهمی بیشتر نیست. و نبوغ او به حدی است که همچون ابر میبارد، اما در نهایت فقط غباری از آن باقی میماند.
هوش مصنوعی: پس از خدمت به او، همه در ذلتاند و در پی فخر و افتخار به او، همه به خود میبالند و حقیر میشوند.
هوش مصنوعی: ستارهای خوشبخت وجود دارد که ارادهاش همواره ثابت و راستین است، در حالی که تصمیمات و فرمانهای او متغیر و تغییرپذیرند.
هوش مصنوعی: تلاش و اراده او باعث میشود که کارها برایش آسان شود، در حالی که کارهایی که دنیا انجام میدهد، به نظر دشوار میآید.
هوش مصنوعی: شما که به خاطر آرامش و generosity در میان کوهها و دریاها شناخته شدهاید.
هوش مصنوعی: وقتی روز تو فرا میرسد، دیگر شبی نمیبیند و درخشش تو هیچ گونه کینه و دشواری نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: بر اساس مقام و منزلت تو، من در برابر سختیها و چالشهای زمان که به شدت آسیبزننده هستند، محافظت شدم.
هوش مصنوعی: به مانند یک آئینه، روح و شخصیت من را پاک کن و از خودم دور ساز، چرا که آنچه در دل دارم پر از غبار و آلودگی است.
هوش مصنوعی: وقتی از زندان رهایی یابم، به سمت تو نمیروم و اقدام نمیکنم که در کارهایم فرمان تو را اعمال کنم.
هوش مصنوعی: خودت را به گونهای پرورش بده که در مرکز توجه قرار بگیری، همانطور که قلم دور کمرش میپیچد.
هوش مصنوعی: آسمان و ابر در فصل بهار بر زمین باران میبارند و این جریان همچنان ادامه دارد.
هوش مصنوعی: چرخ به گردش در آمده و همچون ابرها، بر سر زمین و بر روی دوستان و وابستگان، باران رحمت و نعمت میبارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر رُخَش زلف عاشق است چو من
لاجرم همچو منش نیست قرار
من و زلفین او نگونساریم
او چرا بر گل است و من بر خار؟
همچو چشمم توانگر است لبم
[...]
زان مرکّب که کالبد از نور
لیکن او را روان و جان ازنار
زان ستاره که مغربش دهنست
مشرق او را همیشه بر رخسار
بارگی خواست شاد بهر شکار
بر نشست و بشد بدیدن شار
ای دل نا شکیب مژده بیار
کامد آن شمسه بتان تتار
آمد آن سرو جلوه کرده به ناز
آمد آن گلبن خمیده ز بار
آمد آن بلبل چمیده به باغ
[...]
هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
ای نگار بدیع وقت صبوح
زود برخیز و راح روح بیار
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.