گنجور

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱ - کوه الوند و شهر همدان

 

کوهِ الوند که شهرِ همدان دامنش است

جامهٔ سبز به بر دارد و طوطی‌منش است

صبحدم تازه چو خورشید، بدو تابد نور

سنگ‌هایش زر و آبش همه‌سو نقره‌وش است

آبشار از کمرِ کوه، چو ریزد به نظر

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۲ - در وصف طبیعت و ذکری از سید ضیاء الدین طباطبائی

 

چو این منظومهٔ آفاق، سرتاسر مُنَظَّم شد

همانا فارغ آفاق‌آفرین، از نظمِ عالم شد

روان فرمود از انوار أنجُم، بر زمین روحی

که آخر رشته‌ای زان روح، ارواحِ مُکَرَّم شد

بدان روحِ عمومی، سایه‌ای از پرتوِ یزدان

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۳ - مخالفت با قرارداد ایران و انگلیس

 

نامِ دژخیمِ وطن، دل بشنود، خون می‌کند

پس بدین خون‌خوار، اگر شد روبه‌رو چون می‌کند؟

آن‌که گفتی، محوِ قرآن را همی باید نمود

عن‌قریب این گفته با سرنیزه مقرون می‌کند!

وای از این مهمان، که پا در خانه ننهاده هنوز

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۴ - نارضایتی از خلقت

 

خلقت من در جهان یک وصله ناجور بود

من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود؟

خلق از من در عذاب و من خود از اخلاق خویش

از عذاب خلق و من، یارب چه ات منظور بود؟

حاصلی ای دهر، از من، غیر شر و شور نیست

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۵ - درد وطن

 

ز اظهار درد، درد مداوا نمی‌شود

شیرین دهان به گفتن حلوا نمی‌شود

درمان نما، نه درد که با پا زمین زدن

این بستری ز بستر خود پا نمی‌شود

می‌دانم ار که سر خط آزادگی ما

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۶ - لرنامه: در چگونگی اوضاع لرستان

 

ای بلهوس، تراست به سر، گر هوای لر

یا آن که گشته تنگ، دلت از برای لر

رو کن دمی به سوی شهر بروجرد از صفا

بنگر به کوه و دشت و بیابان جفای لر

منعم به کوه و دشت و بیابان غریب نیست

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۷ - زندگی و مرگ من

 

گرسنه چون شیرم و برهنه چو شمشیر

برهنه‌ای شیر گیر و گرسنه‌ای شیر

برهنه‌ام دستگیری‌ام نکند کس!

دست نگیرد کسی به برهنه شمشیر

من دم شیرم، به بازی‌ام نگرفتند

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۸ - تجدید مطلع

 

در سر پیری برهنه‌پا بد «مولییر»

گاو بدزدید در شباب «شکسپیر»

زنده در آتش «برونو» را بفکندند

مردهٔ وی را کنند این همه تکبیر

«بن جبرول» آن همه ز خلق ستم دید

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۹ - تجدید مطلع

 

باری ازین عمر سفله سیر شدم سیر

تازه جوانم ز غصه پیر شدم پیر

پیر‌پسند ای عروس مرگ! چرایی؟

من که جوانم، چه عیب دارم «بی پیر»؟

زود به من هر چه می‌کنی، بکن ای دَهر!

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱۰ - زندانی شدن شاعر

 

خوشا اطراف تهران و خوشا باغات شمرانش

خوشا شب های شمرانش و خوشا بزم مقیمانش

شب اندر صحن «زرکنده » مه است آنقدر آکنده

که گردون است شرمنده، ز یکتا ماه تابانش

نگاران خود آراسته، به هر یک لحظه یک دسته

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱۱ - نامه عشقی

 

سزد ای شام چرخ تیره وش! وقتی سحر گردی

نه هر شام و سحر، ای تیره گردون تیره تر گردی

چه ظلم است؟ این مدام آسایش آسودگان خواهی

پی آزردن آزردگان شام و سحر گردی!

چه عدل است؟ این به کام نیک بختان نوش آشامی!

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱۲ - چکامه جنگ: شکایت از مهاجرین و پیش آمدهای ایام مهاجرت

 

نوع بشر سلاله قابیل جابری:

آموخت از نیاش، به جای برادری

جنگ است جنگ، خاک اروپا نهفته است

در زیر یک صحیفه پولاد اخگری

ایتالی و فرانسه و روس و انگلیس

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱۳ - استاد عشق

 

عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست

تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست

تا نشد رسوای عالم کس نشد استاد عشق

نیم رسوا عاشق، اندر فن خود استاد نیست

ای دل از حال من و بلبل چه می‌پرسی برو

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱۴ - آیین خودخواهی

 

جهان را دائما این رسم و این آیین نمی‌ماند

اگر چندی چنین ماندست، بیش از این نمی‌ماند

به چندین سال عمر، این نکته را هر سال سنجیدی

که آن اوضاع دی، در فصل فروردین نمی‌ماند

همان گونه که آن اوضاع دیروزی نماند امروز

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱۵ - بی اعتنائی به فلک

 

در هفت آسمانم الا یک ستاره نیست

نامی ز من به پرسنل این اداره نیست

بی اعتنا به هیئت کابینه فلک

گردیده‌ام، که پارتی‌ام یک ستاره نیست

بر بی شمار مِهر فلک، پشت پا زدم

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱۶ - ملت مغلوب

 

شب به سرم نوبه تاخت، روز تب آمد

هر چه در این روزگار روز و شب آمد

رفته ام از دست، دسته دسته بس امسال

دست طبیبم به روی نبض تب آمد

هر چه به من می رسد، ز دست زبانست

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱۷ - عشوه سازی

 

بتا، نظام، دگر ناز و عشوه سازی نیست

که این معامله سربازی است، بازی نیست!

مکن مداخله در این کار مملکت ای شیخ

که این مباحثه غسل بی نمازی نیست

کلاه خویش نما قاضی: این همه قاضی:

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱۸ - شب وصال

 

امشب آماده یار و بزم و شرابست

گو که همین امشبم ز عمر حسابست

هر شبم از هجر، آب دیده روان بود

امشبم از شوق وصل، دیده پرآبست

لب به لب میگسارش نازده مستم

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱۹ - پریشانی ایران

 

ای دوست ببین بی‌سر و سامانی ایران

بدبختی ایران و پریشانی ایران

از قبر برون آی و ببین ذلت ما را

این ذلت ایرانی و ویرانی ایران

آوخ که لحد، جای تو شد تا به قیامت!

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۲۰ - رخساره پاک

 

من چو یک غنچه بشکفته گریبان چاکم

گر چو گل باشم، در چشم خسان خاشاکم

داده فتوای به ناپاکی من مفتی شهر

کز چه بر ساحت پاکیزه دین هتاکم

شکر یزدان که خود این عیب نکردند مرا

[...]

میرزاده عشقی
 
 
۱
۲