باری ازین عمر سفله سیر شدم سیر
تازه جوانم ز غصه پیر شدم پیر
پیرپسند ای عروس مرگ! چرایی؟
من که جوانم، چه عیب دارم «بی پیر»؟
زود به من هر چه میکنی، بکن ای دَهر!
آنچه ز دست آید، مباد کنی دیر!
از چه بر اوضاعِ کائنات نخندم؟
مسخرهبازیست این جهان زبر و زیر!
آخر انصاف برده، ای فلک انصاف!
اندک وجدان، ای آسمان مه و تیر!
گرسنه من، نجل نان مدام خورد خر
برهنه من، پوستین خز، تن خنزیر؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار بیانگر احساس ناامیدی و بیعدالتی در زندگی شاعر است. او از تجربههای تلخ و سختیهای دوران جوانی خود صحبت میکند، با این حال به جوانی خود افتخار میکند و میپرسد چرا باید به مرگ و پیری فکر کند. شاعر به لزوم اقدام سریع و قاطع در برابر زندگی اشاره میکند و از شرایط ناگوار و بیعدالتیهای موجود در جهان شکایت دارد. او به تضادهای اجتماعی اشاره میکند، از جمله گرسنگی و فقر در مقابل ثروت و تجمل، و این مسائل را به سخره میگیرد. در کل، شعر نشاندهندهی احساسات عمیق و انتقادی نسبت به معضلات زندگی و نابرابریهای آن است.
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، در این بیت شاعر از احساس خستگی و ناامیدی در طول عمرش صحبت میکند. او احساس میکند که با وجود سن جوانی، به خاطر غمها و مشکلات زندگی به نوعی پیر و خسته شده است. احساس او نشاندهنده تضاد بین سن و تجربهٔ حاصل از رنجهای زندگی است.
هوش مصنوعی: ای عروس مرگ! چرا من را نمیپسندی؟ من که جوان هستم، چه اشکالی دارد که بیتجربه و بدون سن هستم؟
هوش مصنوعی: ای زمانه! هر کاری که میخواهی با من بکن، زودتر انجام بده. هرچه از دستت بر میآید، انجام بده و طولش نده!
هوش مصنوعی: چطور میتوانم بر وضعیتهای عجیب و غریب دنیا بخندم؟ این جهان مثل یک شوخی بیمعناست!
هوش مصنوعی: ای آسمان، انصاف را فراموش کردهای! کمی وجدان داشته باش و به حال ما رحم کن!
هوش مصنوعی: من همیشه گرسنهام و مدام نان میخورم، اما در عوض، دیگران در رفاه و نعمت به سر میبرند و با راحتی زندگی میکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شیر دهدشان به پای، مادر آژیر
کودک دیدی کجا به پای خورد شیر؟
مادرشان سرسپید و جمله شده پیر
و ایشان پستان او گرفته به زنجیر
دامن خرگه برافکن ای بت کشمیر
سرو قباپوش و آفتاب جهانگیر
چهره ی خوب تو رشک لعبت نوشاد
نرگس مستت بلای جادوی کشمیر
نقش جمالت نگارخانه ی مانی
[...]
جوشن داودی قلمرو تدبیر
نقش بر آب است پیش ناوک تقدیر
با جگر آفتاب، صبح چه سازد ؟
گرمی دل کم نمی شود به طباشیر
بار نفسها نه ایم چون نی بی مغز
[...]
چند تو را گفتم ای کمال مخور کیر
تا نشوی مبتلا به رنج بواسیر
چون به جوانی تو پند من نشنیدی
رنج بواسیر کش کنون که شدی پیر
کیر بواسیر آورد، همه دانند
[...]
باد بیاورد بوی مشک به شبگیر
گوئی بگذشت از آن دو زلف گره گیر
شبگیر ار بگذرد نسیم بر آن زلف
مشک فرازآورد نسیم به شبگیر
دانم تدبیرها بسی به همه کار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.