شمارهٔ ۱۲ - چکامه جنگ: شکایت از مهاجرین و پیش آمدهای ایام مهاجرت
نوع بشر سلاله قابیل جابری:
آموخت از نیاش، به جای برادری
جنگ است جنگ، خاک اروپا نهفته است
در زیر یک صحیفه پولاد اخگری
ایتالی و فرانسه و روس و انگلیس
بلغار و ترک و ژرمن و اتریش و هنگری
بس بمب و توپ جای به جا کرده کوه و دشت
ترسم دگر فتد، کره از این مدوری
دریای آهن است نه عنوان رسم جنگ
باران آتش است نه آئین عسگری
ایران در این میانه، نه اندر صف جدال
نی مانده زین مجادله، بی بهره و بری
یک دسته ای ز نخبه ایرانیان شدند
در فکر استفاده، از اوضاع حاضری
در دیده خشم روس و به دل کین انگلیس
در سر هوای یاری آلمان عبقری
رفتیم د برابر دشمن که تا کنیم
ابراز زورمندی و اثبات قادری
امید ما به یاری آلمان و وی نداشت
جز بذل زر، طریق دگر بهر یاوری
بغداد را گرفت و جلو آمد انگلیس
اول به زور جنگ و دوم با مدبری
آمد شمال و مغرب ایران به چنگ روس
ویران نمود سر به سر، از فرط جابری
گشتیم ما مهاجر و بدبخت و دربدر
گردون به ما نمود، نهایت ستمگری
یک سوی تیغ روس، رسیدست تا کرند
با آن رسوم وحشی و آئین بربری
یک سو به خانقین، کشیدست انگلیس
تیغی که دارد، آهنش آب مزوری
چیزی نماند کاین دو، به هم در رسند و ما
هر یک نشان شویم، به صد پاره پیکری
بین دو تیغ پیکر ما اوفتاده است
در سرزمین «قصر» به سختی و مضطری
هر چند کافی است پی رفع این دو تیغ
تنها «نظام السلطنه » با تیغ حیدری
لیک او هم آزمود که دشمن هزارها
از ما فزون تر است اگر نیک بشمری
نی آن که دل بباخت، ولیکن نظر نمود
چنگی به دل نمی زند، اکنون دلاوری
از رزم پس کناره کشی را صلاح دید
بر هر نفر سپس ز مقامات لشکری
اخطار شد که گشته ز هر سو خطر پدید
جد کن که جان خویش ز یک سو بدر بری
آن به که پیش خصم به تسلیم رو نمود
وآنگاه چشم داشت به الطاف داوری
تنها «نظام سلطنه » را این اجازتست
با چند تن ز هیئت ملی و کشوری
تا آن که بر ممالک ترکیه رو کنند
لیک این اجازه نیست همی بهر دیگری
این زشت ماجرا چو به من نیز شد بیان
گشتم ز فرط انده و افسوس بستری
کردم هزار ناله، کشیدم هزار آه
نفرین ببخت کردم و رسم مقدری
کای ناسزا زمانه بی اعتدال دون!
بر ما جفا گذشت ز حد جفاگری
ما را گذاردند، رفیقان نیمه راه
اینگونه در مخافت و گشتند اسپری
بگرفته ششدر غم و افکار مهره وار
در خانه حریف، گرفتار ششدری
از بهر یک تن من، این گنبد فراخ
گشته چو چشم تنگ لئیم از حسد وری
بیچاره من، فلک زده من، شور بخت من
سرگشته حوادث این دهر سرسری
چون من به تیره اختری ای مادر سپهر
دیگر مزای، هست اگر مهر مادری؟
من یک تنه بسم به جهان، گر که لازم است
کامل ترین نمونه یی از تیره اختری!
سوی کدام خاک، توانم پناه برد؟
پشت کدام سنگ، توان گشت سنگری؟
این حکم داد کیست که جمعی همی کنند!
بر دوست پشت، جانب دشمن مجاوری!
این حکم زور زاده شور مدرس است
آن به که بیش از این، ننماید مشاوری
این عنصر کثیف لجوج سیاه فکر
این موذی مدرس علم مزوری
چرکین عمامه، وصله قبا، پاره شب کلاه
اشتر قواره، خیره نگه، چهره قنبری
پاپوش پاره، وصله قبا، ژنده پیرهن
آن هیکل تمام عیار از جلنبری
بر ما شدست این پز مضحک زمامدار
این قائد عبا به سر خاله چادری
بنگر چها کشیدم از او من که باطنش
صد بار بدتر است از این وضع ظاهری
اطراف وی گرفته گروهی برای دخل
چونان که در پرستش گوساله سامری
پس لطمه ها که عاقبت ایران زمین خورد
زین مرد حیله روبهی و کینه اشتری
معلوم نیست بهر چه کرده مسافرت؟
بهر وطن نبوده، قسم بر مهاجری!
تنها نه او خراب، برون آمد از میان
و آنان که کرده اند در این راه رهبری!
دادند هر یک از دگری بهتر امتحان
در اجنبی پرستی و بیگانه پروری!
صندوق های لیره جلو، دوش استران
واندر عقب مهاجر و انصار چرچری
دنبال بارهای زر، از بس دویده اند
آموختند خوب، همه رسم شاطری!
درویش وار رو به بیابان نهاده اند
قومی برای کسب مقام توانگری
زین قوم پولکی، هنر جنگ می نخواه!
هرگز مجو ز جنس مؤنث مذکری؟
یک جنگ کرده اند که شد رو سفید از آن
جنگی که کرده اند، یهودان خیبری
دو روز جنگ بود و دو سال رجعت است
این بد من آنچه دیدم از ایشان بهادری!
آن جنگ هم نه بهر وطن بد نه بهر دین
یا جنگ بهر زر بد و بد جنگ زرگری
آنقدر ما بدیم که این روز بد کم است
بهر جزای ما برس، ای روز بدتری!!
ای آسمان ببار در این مملکت بلای
این قوم را زوال ده، ای چرخ چنبری!
آه مرا نمی نگری، کوری ای سپهر!
نفرین من نمی شنوی، ای فلک کری!
این هم نگفته می نگذارم که بین ما
باشد بسی کسان، هم از این عیب ها بری
آنها همه مهاجر پاکند و صاف قلب
وجدان جمله پاکتر، از پیکر پری
لیکن همه کناره نموده ز کارها
وز دم همه گرفته و مأیوس و قرقری
زینها چو بگذری، همه آنان نموده اند
بهر زر این مهاجرت و این مسافری!
«یعقوب » نام سید رسوای بدسگال
آن کس که من ندیده ام، آدم به آن خری؟
یک مشت لیره دارد و بر کف گرفته است
با آن قیافه و پز منحوس شندری
گوید که منکر عمل کیمیا کجاست؟
اینک مهاجری، عمل کیمیاگری!
این است آن که بهر مدرس کند مدام
در گاه و نابگاه، همی پای منبری
ابله منم که صرف، پی لیلی وطن
رو کرده ام به دشت چو مجنون عامری
هر آنچه می رسد به من از زود باوریست
بس رنجها کشیدم، ازین زود باوری!
یک ابلهی دیگر این؛ کین گه خطر
فکر نجات نیستم از فرط دلخوری
مدح «نظام سلطنه » فرمانده قوا
البته بهتر است ز افسرده خاطری
تاریخ اگرچه زین عمل آرد به من شکست
خواند مرا مدیحه سرا همچو انوری
لیکن به یک جوان چو من صاحب آرزو
چون گفته شد که در خطر از هر سو اندری
از ترس جان خویش، به فرمانده قوا
ناچار گوید، این سخنان دری وری:
ای مظهر کمال و مقامات سنجری
ای مرکز صفات و خیالات نادری!
گرچه ظفر نیافتی اما مظهر است
در جبهه مهین تو، نور مظفری
ایران نمی رود در کف، این ملک جسته است
از چنگ فتنه های مغول و سکندری
جنگ این زمانه، همچو قمار است غم مدار
هر چند باختی تو، در آخر همی بری
خورشید تا غروب نگردد، سحر چنان
سازد جهان مسخر، از انوار اخگری
جانا تو هم فراز سپهری به ملک ما
یعنی تو نیز همسر خورشید خاوری
امروز اگر غروب کنی از وطن چه غم؟
فردا کنی طلوع و به چنگش درآوری
چشم وطن به روی تو، روشن بود کنون
خورشید مائی، ار چه ز خورشید برتری
روز وطن به ما، پس از این روز شب بود
زآن چون گذر کنی تو که خورشید انوری
من خامشم تو خویش بیندیش، این نکوست
اینگونه مردمی بگذاری و بگذری؟
گرچه جسارتست ولی عرض می کنم:
حیف است از توئی که ز یاران شدی بری
هر یک به یک طریق ز سر باز کرده ای
این نیست لایق تو که بر هر سر افسری
سر بودهای همیشه، بر این هیئت و کنون
باید که سرنپیچی از آیین سروری
تو چون سری و هیئت ما چون تن تواند
ای سر کجا روی؟ که تن خود نمی بری؟
باری در این میانه یکی من ز خدمتت
گر مرده ای رها ننمایم مجاوری
زین قصه حال خویش به درگاه حضرتت
خاطرنشان همی کنم و یادآوری
در کشتی ای نشاند، یکی طرفه ناخدای
با خود کبوتری ز پی نیک منظری
کشتی چو شد به مرکز دریا، شروع گشت
توفان و ناخدای شد از ترس لنگری
وآنگاه خیره شد به کبوتر که بایدت
بهر نجات خویش ز کشتی برون بری
بیچاره در زمان، به هوا شد ولیک دید
آبست موج تیره، ز هر سو که بنگری
دید او به هیچ گونه، به ساحل نمی رسد
نی از ره پریدن و نی با شناوری
برگشت از هوا و به کشتی نشست و گفت
با ناخدای این سخن از روی مضطری:
از ساحل آنچنان که بیاورده یی مرا
بایست تا به ساحل دیگر مرا بری
من آن کبوترم، هله در بحر هولناک
ای ناخدا کنون، به خدایم چه بسپری؟
من بر فراز دوش تو، باری گران نیم
آن به مرا چو مردم دیگر نه بنگری
من هم به هر کجا که خودت می روی ببر
خواهی نپیچی ار سر از آئین رهبری
بیهوده نیست گفتم، اگر بر تو ناخدای
بی خود نبود بهر تو کردم کبوتری
یعنی بیا از آینه خاطرم ببر
با دست لطف، گرد و غباری مکدری
خالق نموده یاوریت تا تو هم به خلق
در وقت خود، دریغ نداری ز یاوری
بشنو ز من که نیک تو خواهم، منه ز دست
آئین بنده داری و دستور سروری
اینهم بدان که این سخنان بهر رشوه نیست
در حق من مباد که این ظن بد بری؟
«قاآنی »ام نه من که زخم خامه بهر آز
نی چامه ساز، بهر درم همچو عنصری
حاشا گمان مدار که من کرده ام شعار
لاشه خوری طریقتم، از راه شاعری
هر چند لاشه خور نیم، اما مهاجرم
صد بار لاشه به، ز حقوق مهاجری!
آن به که حرف آخر خود را بگویمت
شاید اثر کند به تو این حرف آخری:
من تازه شاعرم، سخن اینسان سروده ام
وای ار که کهنه کار شوم در سخنوری؟
حیف است این قریحه زیبا بیوفتد
در چنگ روزگار سیاه سلندری!
شاید همین قریحه، در آینده آورد
الواح به ز گفته سعدی و انوری
(عشقی) تو خویش، همسر دیگر کسان مکن
نی دیگران کنند، همی با تو همسری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از قاآنی به نقد جنگها و اختلافات میان ملتها، به ویژه در خاک اروپا، میپردازد و به وضعیت ناگوار ایران در این میان اشاره دارد. شاعر به تبیین اینکه چگونه ملل مختلف با جنگ و ستم یکدیگر را تحت فشار قرار دادهاند، میپردازد و احساس ناامیدی و سرگردانی ایرانیان را مطرح میکند. او به استثمار و خیانت برخی از ایرانیان نسبت به وطنشان انتقاد میکند و به نقش منفی سیاستمداران و رهبران در این بحرانها اشاره دارد. همچنین شاعر ابراز میکند که جنگها نه برای دین یا میهنپرستی بلکه برای زر و مال صورت میگیرند. او به سرنوشت تلخ و غمانگیز کشورش و آینده نامشخص آن میاندیشد و از بیتفاوتی آسمان و سرنوشت گلهمند است. در انتها، شاعر با امید به اصلاح اوضاع، بر اهمیت اتحاد و همدلی تأکید میکند و از جوانان میخواهد تا از وطنشان دفاع کنند.
هوش مصنوعی: انسانها از نسل قابیل هستند و از نیاکان خود یاد گرفتهاند که به جای محبت و برادری، راه زورگویی و تسلط را در پیش بگیرند.
هوش مصنوعی: جنگ در حال وقوع است، و خاک اروپا در زیر یک ورق آهنی غرق در آتش پنهان شده است.
هوش مصنوعی: در این متن نام کشورهایی مثل ایتالیا، فرانسه، روسیه، انگلستان، بلغارستان، ترکیه، آلمان، اتریش و مجارستان ذکر شده است که به نوعی به معرفی ملتها و فرهنگهای مختلف اشاره دارد. به طور کلی، این لیست نشاندهنده تنوع و گوناگونی در جهان است.
هوش مصنوعی: بسیاری از انفجارها و جنگها، کوهها و دشتها را دستخوش تغییر کردهاند. میترسم که اگر این وضعیت ادامه یابد، همه چیز به کلی نابود شود.
هوش مصنوعی: اینجا اشاره به جبههای است که جنگ در آن به شدت و بیرحمی جریان دارد. در این مکان، درگیریها به شدت مانند دریای مواج و خروشان است و خشونت و آتش به اندازهای است که به جایی برمیگردد که نه جبههگیری خاصی وجود دارد و نه نشانهای از نظامیگری. به نوعی، وضعیت جنگ به شکلی غیرقابل کنترل و زیانآور تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: ایران در این شرایط نه در نبرد و دعوا باقی مانده و نه از این جدل و کشمکش چیزی نصیبش شده است.
هوش مصنوعی: گروهی از نخبگان ایرانی در تلاش هستند تا از شرایط کنونی بهرهبرداری کنند.
هوش مصنوعی: در چشمانش خشم روسیه و در دلش کینه انگلیس وجود دارد، اما در ذهنش آرزوی کمک و همدلی با آلمان نابغه دیده میشود.
هوش مصنوعی: ما به میدان دشمن رفتیم تا قدرت خود را نشان دهیم و توانمندیامان را ثابت کنیم.
هوش مصنوعی: امید ما به کمک آلمان و او فقط به دادن پول بود، راه دیگری برای حمایت پیدا نکردیم.
هوش مصنوعی: انگلیس در ابتدا با استفاده از نیروی نظامی بغداد را تصرف کرد و سپس با تدبیر و هوشمندی به پیشرفتهای بیشتری دست یافت.
هوش مصنوعی: شمال و غرب ایران به دست روسها افتاد و به خاطر ستمگری آنها، همه جا ویران شد.
هوش مصنوعی: ما به اطرافیان و دنیا سفر کردیم و با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کردیم. زندگی به ما نشان داد که چقدر ظلم و ستم در آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: یک طرف تیغ روس به کرند رسیده و با خود آداب و رسوم وحشی و فرهنگ بربری را به همراه آورده است.
هوش مصنوعی: انگلیس در یک سو، با قدرتی که دارد، در خانقین به شدت عمل میکند و تیغی در دست دارد که به صورت خطرناک و خطرآمیز است.
هوش مصنوعی: هیچ چیز باقی نمانده که این دو نفر به هم برسند و ما هر کدام به صد شکل و شمایل مختلف نمایان شویم.
هوش مصنوعی: بین دو تیغ، جسم ما گرفتار شده است و در سرزمین «قصر» به سختی و بیقراری به سر میبریم.
هوش مصنوعی: هرچند برای حل این دو مشکل تنها نیازی به «نظام السلطنه» و شمشیر حیدری است.
هوش مصنوعی: اما او هم تجربه کرد که اگر خوب حساب کنی، دشمنان ما بسیار بیشتر از یک هزار نفر هستند.
هوش مصنوعی: این فرد عاشق نیست، اما با نگاهش تأثیری بر دل میگذارد. اکنون، او دلیر است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که فردی تصمیم میگیرد پس از یک جنگ از درگیری دوری کند و برای هر شخصی از مقامهای نظامی که در آنجا حضور دارند، تجدید نظر کند و تدابیری بیندیشد.
هوش مصنوعی: هشدار داده شده که در همه جا خطر وجود دارد، پس اقدام کن و جان خود را از یک سمت نجات بده.
هوش مصنوعی: بهتر است که شخص در مواجهه با دشمن، با تسلیم و آرامش برخورد کند و سپس امیدوار به محبت و لطف قضا باشد.
هوش مصنوعی: تنها نظام سلطنه مجاز است که با چند نفر از اعضای هیئت ملی و کشور ارتباط داشته باشد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به سرزمینهای ترکیه بروند، اما این اجازه برای دیگران داده نمیشود.
هوش مصنوعی: وقتی که این داستان زشت به من هم رسید، از شدت غم و ناراحتی دلم پر از اندوه و افسوس شد.
هوش مصنوعی: من هزار بار ناله و حسرت کشیدم و نفرین کردم به سرنوشت و مقدر خود.
هوش مصنوعی: ای زمانهی بیاعتدال و ناهنجار! بر ما ظلمی روا داشتهای که از هر حد و مرز فراتر رفته است.
هوش مصنوعی: دوستان در میانه راه، ما را تنها گذاشتند و به شکل دوستانی که نمیتوان به آنها اعتماد کرد، تغییر کردند.
هوش مصنوعی: به دام غم و افکار افتادهام، مثل مهرهای که در خانه حریف گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر یک نفر من، این فضای وسیع به اندازه چشم کوچکی از حسد و کینه تنگ شده است.
هوش مصنوعی: من بیچاره و بدشانس، که حوادث زندگی مرا سرگردان کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی من مانند ستارهای تاریک هستم، ای مادر، دیگر آسمان چه ارزشی دارد؟ آیا اگر مهر مادری وجود داشته باشد، این تیره بودن مهم است؟
هوش مصنوعی: من به تنهایی وارد این دنیا میشوم، اگر لازم باشد، کاملترین نمونۀ یک ستاره سیاهم!
هوش مصنوعی: به کدام زمین میتوانم پناه ببرم؟ پشت کدام سنگ میتوانم به امنیت برسم؟
هوش مصنوعی: این چه حکمی است که برخی افراد پشت به دوستان خود میکنند و به دشمنان نزدیک میشوند؟
هوش مصنوعی: این تصمیم ناشی از فشار و اضطراب مدرس است و بهتر است که از این به بعد، مشاوره و کمک بیشتری ارائه نشود.
هوش مصنوعی: این شخصی که بد فکر و کینهتوز است، به عنوان یک مدرس بیصلاحیت و حقهباز در علم خودش را معرفی میکند.
هوش مصنوعی: این بیت تصویر یک آدم را به تصویر میکشد که لباسهایش آلوده و کهنه است. عمامهاش چرکین و قبا و کلاهش پاره شدهاند. او با نگاهی خیره، چهرهاش را به نمایش میگذارد که به نوعی جلب توجه میکند. این توصیف به نوعی به وضع خاص و متفاوت او اشاره دارد.
هوش مصنوعی: پوشش بدی دارد، لباسش وصلهدار است و پیراهنش کهنه و پاره، اما با تمام اینها، آن شخص به خاطر وجودش و هیکلش، توجه همگان را به خود جلب میکند.
هوش مصنوعی: این جمله به انتقاد از وضعیتهای نابهسامان و ریاکاری در جامعه اشاره میکند. گوینده به شکلی طنزآمیز، اوضاع را توصیف میکند که در آن رهبران و مسئولان، به جای اینکه به مشکلات واقعی مردم توجه داشته باشند، در حال نمایش و ظاهرسازی هستند. در این توصیف، نمادهایی مانند عبا و چادر به کار رفتهاند تا بر این نکته تأکید شود که برخی افراد با ظاهری معنوی و محترم، از واقعیت دور شدهاند و تنها به شکل و ظاهر میپردازند.
هوش مصنوعی: به او نگاه کن که چه مصائبی را از او تحمل کردهام، زیرا حقیقت وجودیاش هزاران بار بدتر از ظاهر اوست.
هوش مصنوعی: در اطراف او جمعیتی گرد آمدهاند که به طور مشابه در زمان پرستش گوساله سامری، به دنبال منافع خود هستند.
هوش مصنوعی: آیندهای که ایران با مشکلات و آسیبهای زیادی روبرو شد، ناشی از نقشهها و حسدهای این مرد فریبکار و بدخواه است.
هوش مصنوعی: نمیدانم که چرا سفر کرده است. به خاطر وطن نبوده، قسم به مسافر!
هوش مصنوعی: تنها او نیست که در این مسیر گمراه شده است؛ بلکه کسانی که در این راه به رهبری پرداختهاند نیز از میان رفتهاند.
هوش مصنوعی: هر کسی دیگری را در امتحان دوست داشتن اجنبی و پرستش بیگانگان برتر از خود میداند.
هوش مصنوعی: در این بیت به تصاویری از زندگی اجتماعی و اقتصادی اشاره شده است. صندوقهای لیره به نظر میرسد که نمادی از ثروت یا منابع مالی هستند که در دست مردم قرار دارند. افرادی که از دوش استران واندر (به نوعی باربر یا حمل و نقل) استفاده میکنند، نشاندهنده کمک و همکاری در میان مهاجران و انصار (مردم بومی) هستند. این یک تصویر از تعاملات اجتماعی و اقتصادی میان گروههای مختلف است که همدیگر را支持 کرده و در جهت بهبود وضع زندگی خود تلاش میکنند.
هوش مصنوعی: به خاطر مدتی که در جستجوی طلا و ثروت بودهاند، آنها فنون کار و شیوههای این حرفه را به خوبی یاد گرفتهاند.
هوش مصنوعی: گروهی به سبک درویشان به سوی بیابان رفتهاند تا به مقام و ثروت دست یابند.
هوش مصنوعی: از این گروهی که تنها به ظواهر توجه دارند، انتظار هنر و مهارت در جنگ را نداشته باش! هرگز به دنبال ویژگیهای مردانه در زنها نباش.
هوش مصنوعی: در یک نبردی، یهودیان خیبر با پیروزی روبهرو شدند و این پیروزی باعث شد که آنها احساس سربلندی و افتخار کنند.
هوش مصنوعی: در دو روز جنگ و نبرد، دو سال باید بازگشت و تحمل کرد. این چیزی است که من از شجاعت ایشان مشاهده کردم.
هوش مصنوعی: این جنگ نه به خاطر میهن است و نه به خاطر دین. جنگی نیست که برای پول صورت گیرد، بلکه در حقیقت، جنگی بیمعنی و بیفایده است.
هوش مصنوعی: ما به حدی بد هستیم که در این روز بد، کیفری که باید ببینیم کم است. ای روزی که حتی بدتر خواهی بود، برای ما بیای!
هوش مصنوعی: ای آسمان، لطفاً باران رحمتت را بر این سرزمین نازل کن و مصیبت این مردم را از بین ببر، ای سرنوشت چرخنده!
هوش مصنوعی: ای آسمان! چرا به آه و نالهام گوش نمیکنی؟ و ای فلک! چرا دعای من را نمیشنوی؟
هوش مصنوعی: در روابط ما افرادی وجود دارند که از این نواقص و مشکلات دور هستند و من نباید آن را پنهان کنم.
هوش مصنوعی: آنها همگی افرادی هستند که از نظر روحی و اخلاقی پاک و صاف هستند و دلهایشان خالی از کینه و ریا است، و این پاکی آنها از هر موجود دیگری نیز بیشتر است.
هوش مصنوعی: اما همه از کارها کنار کشیده و ناامید و بیهدف شدهاند.
هوش مصنوعی: وقتی از این مسائل عبور کنی، متوجه میشوی که همه این افراد به خاطر طلا و ثروت، این سفر و مهاجرت را انجام دادهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصیتی به نام یعقوب اشاره شده است که به خاطر بدیهایش در میان مردم شهرت پیدا کرده است. گویا شاعر از این موضوع ابراز تعجب میکند که آیا آدمی با چنین ویژگیهایی میتواند مرتبط با کسی باشد که هرگز او را ندیده است.
هوش مصنوعی: یک دست پول لیره دارد و با آن در دستش نمایش میدهد، در حالی که چهره و رفتار زشت و بدخرجی دارد.
هوش مصنوعی: شخص میگوید که آن کس که منکر خود عمل کیمیا است، کجاست؟ الان یک نفر است که به حقیقت کار کیمیاگری مشغول است!
هوش مصنوعی: این شخص کسی است که همیشه در مواقع مختلف و حوادث، به یاد مدرسه و درس و آموزش خواهد بود و برای پیشرفت علم و دانش تلاش میکند.
هوش مصنوعی: من احمق هستم که در پی عشق خود، مانند مجنون، در بیابانها سرگردان شدهام و به جستجوی لیلی وطن رفتهام.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به من میرسد به خاطر زودباوری من است. از این زودباوری، رنجهای زیادی کشیدهام!
هوش مصنوعی: یک شخص نادان دیگر میگوید که در این لحظه موقعیتی را برای نجات خود نمیبینم و از شدت ناراحتی، فکر کردن به راههای خروج از این وضعیت برایم مقدور نیست.
هوش مصنوعی: مدح و ستایش «نظام سلطنه» که فرمانده نیروهاست، به یقین بهتر است از دلنگرانی و غمگینی.
هوش مصنوعی: اگرچه تاریخ به خاطر این کار من را شکست خورده معرفی کند، اما همچنان شاعری مداح و ستایشگر به حساب میآیم، مانند انوری.
هوش مصنوعی: تنها یک جوان مثل من که آرزوهای زیادی دارد، وقتی میشنود که از هر طرف در خطر است، احساس نگرانی میکند.
هوش مصنوعی: شخصی که به خاطر ترس از جان خود، ناگزیر است به مقام بالا صحبتهایی بیاساس و نادرست بزند.
هوش مصنوعی: ای نمودگار کمال و اوج فضایل، ای هسته ویژگیها و اندیشههای منحصر به فرد!
هوش مصنوعی: هرچند که به پیروزی دست نیافتی، اما در میدان نبرد، نشانهای از پیروزی و نورانی بودن را میتوانی ببینی.
هوش مصنوعی: ایران هرگز به راحتی تحت تأثیر قرار نمیگیرد، چرا که این سرزمین از چنگال مشکلات و فتنههای ناشی از مغولها و اسکندرها رهایی یافته است.
هوش مصنوعی: جنگ در این زمانه مانند یک قمار است؛ بنابراین ناراحت نباش، هرچند که اگر باختی، در نهایت باز هم میتوانی برنده شوی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید غروب نکند، صبحگاه به گونهای زیبا و سحرآمیز جهان را تحت تأثیر قرار میدهد، با نورهای گرم و درخشانی که مانند زغال داغ میدرخشد.
هوش مصنوعی: عزیزم، تو نیز در اوج آسمان جایگاه ویژهای داری و برای ما مانند نوری هستی که از خورشید شرق ما میتابد.
هوش مصنوعی: اگر امروز از وطن دور شوی یا از آن دلگیر باشی، ناراحتی نداشته باش؛ چون فردا میتوانی دوباره برگردی و آن را به دست آوری.
هوش مصنوعی: چشم وطن به تو مینگرد و روشن است؛ تو همچون خورشیدی هستی، هرچند از خورشید هم برتر هستی.
هوش مصنوعی: روز وطن برای ما به پایان رسیده و شب فرا رسیده است. اما وقتی تو از این مسیر بگذری، مانند خورشید درخشان خواهی بود.
هوش مصنوعی: من ساکت هستم و تو در فکر خودت باش، این خوب است که اینگونه آدمها را رها کنی و از کنارشان بگذری؟
هوش مصنوعی: هرچند جسارت میکنم، اما باید بگویم که دوری تو از دوستانت خیلی تأسفبار است.
هوش مصنوعی: هر یک از ما به شیوهای خاص از آغاز راه خود را یافتهایم. این شایسته تو نیست که بر هر یک از ما تسلط داشته باشی.
هوش مصنوعی: تو همیشه در مقام سر بودهای، و حالا باید از قوانین و اصول سروری تخطی کنی.
هوش مصنوعی: تو مانند سری هستی و ما مانند بدنی. ای سر، کجا میروی؟ که دیگر نگران بدن خود نیستی؟
هوش مصنوعی: در این وضعیت، اگر تو درگذشته باشی، من از خدمت به تو دست نخواهم کشید و به سادگی تو را فراموش نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: از این داستان، حال خود را به محضر شما یادآوری میکنم و به شما تقدیم میدارم.
هوش مصنوعی: در یک کشتی، ناخدایی نشسته است که همراه خود یک کبوتر دارد. این کبوتر به دنبال زیباییها و مناظر خوب است.
هوش مصنوعی: زمانی که کشتی در مرکز دریا قرار گرفت، طوفانی آغاز شد و ناخدا به دلیل ترس، زنجیر کشتی را به زمین انداخت تا از غرق شدن نجات یابد.
هوش مصنوعی: سپس به کبوتر نگاه کرد و متوجه شد که برای نجات خودش باید از کشتی بیرون برود.
هوش مصنوعی: این بیت به حالتی اشاره دارد که فردی در زمان خود دچار نگرانی و پریشانی شده است. او تلاش میکند به آزادی و آرامش برسد، ولی در این مسیر، با ناامیدی و مشکلات فراوانی مواجه میشود. همچنان که به اطراف نگاه میکند، فقط تیره و تار بودن وضعیت را میبیند، گویی که همواره با موانع و چالشها روبروست.
هوش مصنوعی: نگاهی که او دارد، هیچ وقت به هدف نمیرسد؛ نه با پرش و نه با شنا کردن میتواند به مقصد برسد.
هوش مصنوعی: او از آسمان برگشت و سوار کشتی شد و با ناخدا بهطور اضطراری گفت:
هوش مصنوعی: از کنار دریا، آنگونه که مرا به اینجا آوردی، باید منتظر بمانی تا مرا به ساحل دیگری راهی کنی.
هوش مصنوعی: من همچون یک کبوتر هستم که در دریای پرمخاطره و ترس قرار دارم. ای ناخدا، اکنون به خداوند چه چیزی را واگذار میکنی؟
هوش مصنوعی: من بر دوش تو بار سنگینی نیستم، زیرا اگر هم به من نگاه کنی، مثل دیگران نیستم.
هوش مصنوعی: من هم هر جا که تو میروی، با تو همراه میشوم. اگر به اصول و رهبری وفادار بمانی، در مسیر درست پیش خواهی رفت.
هوش مصنوعی: بیهوده نیست که میگویم، اگر تو ناخدای بیفایدهای نبودی، به خاطر تو من کبوتر شدم.
هوش مصنوعی: این بیت به دعوت گوینده اشاره دارد که از خاطرات تلخ و غبارآلودش خارج شود. او از شخصی میخواهد که با محبت و نیکی، این آثار ناخوشایند را از ذهنش پاک کند. در واقع، به نوعی بر پاکی و روشنی ذهن تاکید دارد.
هوش مصنوعی: خدای تو را یاری کرده است تا تو هم در زمان مناسب از کمک به دیگران دریغ نکنی.
هوش مصنوعی: به من گوش کن که من برای تو خیر و صلاح میخواهم. از من دوری کن و به قوانین بندگی و شیوههای سلطنت توجه نکن.
هوش مصنوعی: این را هم بدان که این حرفها برای فریب یا گرفتن پاداش نیست. امیدوارم که هیچکس چنین تصوری درباره من نداشته باشد.
هوش مصنوعی: من قاآنی نیستم، بلکه زخمهای ناشی از قلم را برای آزمایش و امتحان نمینویسم. من مانند عنصری برای پول نمیسرایم.
هوش مصنوعی: به هیچ وجه گمان نکن که من در شعرم به دنبال گدایی یا بهرهبرداری از دیگران هستم؛ بلکه من از راه شاعری به بیان احساسات و افکار خود پرداختهام.
هوش مصنوعی: هرچند که به عنوان طعمه یا لاشهای برای دیگران محسوب میشوم، اما همچنان مهاجر هستم و این وضعیت را بهدلیل حقوقی که به عنوان مهاجر دارم، بارها تحمل میکنم.
هوش مصنوعی: بهتر است که در پایان صحبتهایم چیزی را بگویم که شاید تأثیری بر تو داشته باشد.
هوش مصنوعی: من هنوز شاعر تازهکاری هستم و اینگونه شعر گفتهام، وای بر من اگر روزی شاعر کهنهکاری بشوم!
هوش مصنوعی: این استعداد و ذوق زیبا شایسته نیست که در دستان سرنوشت تاریک و ناامیدکننده گرفتار شود!
هوش مصنوعی: شاید همین استعداد و خلاقیت در آینده بتواند آثار نوشته شده را به اندازه یا حتی بهتر از گفتههای سعدی و انوری به ثبت برساند.
هوش مصنوعی: عشق تو به خودت را حفظ کن و به دیگران وابسته نشو. دیگران نیز با تو در عشق همسری ندارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای اَبر بهمنی که به چشم من اندری
تن زن زمانکی و بیاسای و کم گری
این روز و شب گریستن زاروار چیست
نه چون منی غریب و غم عشق برسری
بر حال من گری که بباید گریستن
[...]
برگ گل سپید به مانند عبقری
برگ گل دو رنگ به کردار جعفری
برگ گل مُوَرَّدِ بشکفتهٔ طری
چون روی دلربای من، آن ماه سعتری
پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری
کافور بر گرفت ز که باد عنبری
از گل زمین شده چو تذروان هندوی
وز ابر آسمان چو پلنگان بربری
از سنگ خاره گشت گلاب و عرق روان
[...]
ای فال گیر کودک فالم ز روی تو
با روشنایی مه و با سعد مشتری
هستت ز نخ بلورین گوی و در آن بلور
پیدا خیال حسن لطیفی و دلبری
دارند صورت پری اندر بلور و تو
[...]
ای پیشکار تخت تو کیوان و مشتری
ای نجم شرق و غرب ترا گشته مشتری
در جرم عقل طبعی و در جسم عدل جان
بر شخص فضل دستی و بر عرض حق سری
اقبال را به همت بهتر طلیعه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.