گنجور

 
شاطر عباس صبوحی

تا صبا شانه بر آن زلف خم اندر خم زد

آشیان دل صد سلسله را، برهم زد

تابش حسن تو در کعبه و بتخانه فتاد

آتش عشق تو، بر محرم و نامحرم زد

تو صنم قبلهٔ صاحب نظرانی امروز

که زنخدان تو آتش به چه زمزم زد

حال دلسوختهٔ عشق، کسی می‌داند

که به دل، زخم تو را در عوض مرهم زد

خجلت و شرم، به حدّیست که در مجلس دوست

آستین هم نتوان بر مژهٔ پر نم زد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه‌ای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت

عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد

[...]

جامی

چون صبا شانه درآن طره خم در خم زد

سلک جمعیت شوریده دلان برهم زد

تار هر موی کز آمد شد آن شانه گسست

با رگ جان من آن را گرهی محکم زد

تا ز راهت ننشیند به رخ غیر غبار

[...]

امیرعلیشیر نوایی

هر که در کوی خرابات ز رندان دم زد

باید اول قدم خود به سر عالم زد

نزد رندان خرابات که صد جان به جویست

نتوان بیش ز انفاس مسیحا دم زد

ناصح ار مرهم پندم به دل ریش نهاد

[...]

نظیری نیشابوری

شادی عشق تو هنگامه غم برهم زد

شور حسنت نمکی بر جگر آدم زد

شب ز دیدار تو گردید به مهر آبستن

جامه بر سنگ ز سور رخ تو ماتم زد

شهد لب های تو دکان طبیبان در بست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نظیری نیشابوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه