گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شهریار

فریب رهزن دیو و پری تو چون نخوری

که راه آدم و حوا زده است دیو و پری

اگر نه شاهسوارستی و شکارانداز

دریغ توسن تازی و ترکش تتری

به پرده‌داری شب بود عیب ما پنهان

ولی سپیده‌دمان می‌رسد پرده‌دری

جهان چه مکتب آموزشی و پرورشی‌ست

به گونه گونه تعالیم سمعی و بصری

به چارفصل نگارین، چنان تماشایی

که آسمان کند از پشت کوه‌ها کمری

بهار رنگرزش تا بساط خود برچید

خزان زرگرش آید به تازه‌های زری

سرود جنگل و دریاچه سنفونی‌هایی است

برون ز دایره درک و دانش بشری

خروس صبح هنرپیشه‌ای نوازنده است

به چنگ و سنج صبوحی و صیحهٔ سحری

به باغ چهچههٔ سِحر بلبلان سَحَر

به کوه قهقههٔ شوق کبک‌های دری

همه به شاهد وحدت خطاب و می‌گویند:

«نه در برابر چشمی نه غایب از نظری»

زمینه‌ای‌ست سکوت از برای صوت و صدا

ولی سکوت طبیعت زبان لال و کری

مگر نه شاهد شبگرد اختر آموزد

به دختران چمن شور عشق و عشوه‌گری

چه فتنه‌هاست به نجوای صبحگاه نسیم

که طفل غنچه به گهواره می‌کند ددری

چه جای غنچه که گر این نسیم شاهدباز

عروس لاله هم از اتّهام نیست بری

از آن زمان که دلم در به در ترا جوید

حبیب من چه دلی داده‌ام به دربه‌دری

سرشک و دیده جمال تو می‌نمایندم

یکی به آینه‌سازی دگر به شیشه‌گری

به تیر عشق تو تا سینه‌ها سپر نشود

چه عمرها که به بیهوده می‌شود سپری

پناه سایه آزادگی است بر سر سرو

که جور اره نبیند به جرم بی‌ثمری

نه تیر آه من از حلقهٔ هلال گذشت

چرا به حلقهٔ زندانیان نمی‌گذری