گنجور

 
اسیر شهرستانی

می ننوشم تشنه خون تحمل نیستم

گل نبویم آشیان پرواز بلبل نیستم

من که چون شمع از نگاه گرم جانان زنده ام

بت پرستی کی کنم مرد تغافل نیستم

چون نهال خشک عریانی لباسم گشته است

همچو گلبن زیر بار خلعت گل نیستم

 
sunny dark_mode