گلستان شو ز می تا نوبهار از چشم رنگ افتد
ز بیتابی گلی هر گوشه با سروی به جنگ افتد
تماشا می کند آیینه چشم غزالانش
نگاه او اگر بر داغ تصویر پلنگ افتد
خوش آن شوری که از نیرنگ چون مجلس بیارایی
زگلبازی میان شیشه و دل جنگ سنگ افتد
برای آسیا یک دانه را یک خوشه می سازد
فریبت می دهد نشو و نما چون کار تنگ افتد
ز انجام عداوت غافلی بر خویش رحمی کن
نمی ترسی کمان از دست دل پیش از خدنگ افتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ زیباییهای زندگی و طبیعت است و به تحول بهار اشاره دارد. در آن به تضادها و رقابتهای موجود در طبیعت و روابط انسانی پرداخته میشود. شاعر از نیرنگها و دشواریها سخن میگوید و به اهمیت شناسایی و توجه به زیباییها و تغییرات زندگی اشاره دارد. همچنین، توصیه میکند که انسانها به عواطف و روابط خود توجه بیشتری داشته باشند تا از آسیبهای احتمالی جلوگیری کنند. در پایان، به این نکته اشاره میشود که ممکن است انسانها از عواقب اعمال خود غافل شوند و باید احتیاط کنند.
هوش مصنوعی: برو به دنیای شادی و خوشی، زیرا وقتی بهار برسد، رنگها از چشمها محو میشوند. در حالی که گلها به خاطر کمبود آرامش با درختان سرو درگیر میشوند.
هوش مصنوعی: آیینه چشم غزالان، به نظاره می نشیند و اگر نگاه او بر اثر تصویر پلنگ بیفتد، آن را می بیند.
هوش مصنوعی: زیباست شور و هیجانی که با ترفندهایی همچون زینت بخشیدن به مجلس، بین عشق و بازی رقیب، دل را به چالش میکشاند و مانند سنگی بر سر، برد و باخت را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: آسیا یک دانه را به یک خوشه تبدیل میکند و تو را فریب میدهد تا رشد کنی، اما وقتی کارها سخت شود، به مشکل برمیخوری.
هوش مصنوعی: از دشمنی و کینهتوزی غافل هستی؛ بر خود رحم کن. آیا نمیدانی که ممکن است تیر از دستانت خارج شود و به دل خودت آسیب برسانی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پس از نه مه جهان را دامن عیشی به چنگ افتد
مرقع تا کدامین خار و خارا را به رنگ افتد
نخستین جامه بر اندازه حسن تو ببریدند
قبا بر قد سرو از بهر آن کوتاه و تنگ افتد
به عشق رویت از دل ارغوان و لاله می چینم
[...]
شود خون عاقبت هر دل که زلفش را به چنگ افتد
خلاصی نیست هر کس را که در قید فرنگ افتد
نباشد هیچ نوشی در جهان تلخ بی نیشی
زبند نی، شکر آزاد چون گردد به تنگ افتد
به تمکین خموشی بر نیاید هیچ کج بحثی
[...]
مبادا کار من با چشمت ای مژگان خدنگ افتد
گرفتار تو هر کس گشت در قید فرنگ افتد
ز من کرداست سنگ سرمه رو گردان نگاهت را
الهی خاک گردد سرمه و آتش به سنگ افتد
رفیق از کف مده خواهی که در منزل بری خود را
[...]
چنین کز تاب می گلبرگ حسنت شعلهرنگ افتد
مصور گر کشد نقش تو آتش در فرنگ افتد
به دل پایی زن و بگذر که با این سرگرانیها
تأمل گر کنی در خانهٔ آیینه سنگ افتد
جهان شور نفس دارد ز پاس دل مشو غافل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.