ختم رسل که سید اولاد آدم است
آخر بود به صورت و معنی مقدم است
جام جهان نما به کف آور بنوش می
جامی چنین که دید که هم جام و هم جم است
هر صورتی در آینه اسمی نموده اند
خوش صورتی که معنی آن اسم اعظم است
آب حیات از نفس ما بود روان
با ما مدام ساغر پر باده همدم است
هرگز نکرده ایم گدائی ز هیچ کس
الا ز حضرتی که خداوند عالم است
مائیم آن فقیر که سلطان گدای ماست
آری به فقر سلطنت ما مسلم است
شادم از آن سبب که غم عشق می خورم
هر چند سیدم ز غم بنده بی غم است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به معرفی ختم رسل و مقام والای ایشان میپردازد و به این نکته اشاره میکند که او آخرین پیامبر است اما در حقیقت اولین است. شاعر همچنین به اهمیت معنای عمیق اشیاء و موجودات اشاره میکند و میگوید که زیباییها در واقع نمایانگر اسم اعظم خداوندند. عشق و معرفت به خداوند به عنوان آب حیات توصیف شده که همواره در کنار ماست. او به فقر خود و نیاز به خداوند اشاره میکند و به نوعی اعتراف میکند که در این فقر، سلطنتاش نمایان است. در نهایت، شاعر از غم عشق صحبت میکند و اینکه با وجود غم سنگینی که به دوش دارد، در عین حال شاداب است.
هوش مصنوعی: پیامبر آخرین و افضل پیامبران، که رهبر فرزندان آدم است، در ظاهر و باطن بر همه اولویت دارد.
هوش مصنوعی: جامی را در دست بگیر و بنوش، که در آن هم جمال زیبایی و هم جلال قدرت وجود دارد. مشاهدات و تجربیات خود را از این دو جنبه درک کن، چرا که هر دو یکجا جمع شدهاند.
هوش مصنوعی: هر تصویری که در آینه میبینیم، نامی برایش انتخاب شده است. زیبایی که به آن اشاره میشود، نماد و معنای اسم بزرگ و والایی است.
هوش مصنوعی: آب حیات از نفس ما در جریان است و همیشه با ما همراه است، مانند ساغری پر از شراب که در کنار ماست.
هوش مصنوعی: هرگز از کسی درخواست کمک نکردهایم جز از وجود مبارکی که خدای جهان است.
هوش مصنوعی: ما همان فقیرانی هستیم که سلطان به خاطر ما گدایی میکند. به راستی که فقر ما بر مقام سلطنت ما دلالت دارد.
هوش مصنوعی: من از اینکه به عشق غم میخورم خوشحالم، هرچند که آقاییام به دلیل نداشتن غم، بندهای بیغم است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عهدیست تا نصیبه ما از جهان غم است
حال دل از فلک چو فلک نیک بر هم است
در عالم از فراغت خاطر اثر نماند
آری مگر فراغت از آن سوی عالم است؟
در مدت جوانی و در عهد کودکی
[...]
ای شاه بانوی ایران به هفت جد
اقلیم چارم از تو چو فردوس هشتم است
بلقیس روزگار توئی کز جلال و قدر
شروان شه از کمال سلیمان دوم است
خود خاتم بزرگ سلیمان به دست توست
[...]
شاها درِ تو قبله شاهان عالم است
گردون تو را مسحر و گیتی مسلم است
مقصود آفرینش عالم تویی از آنک
ذات مطهرت سبب نظم عالم است
هم چشم مهر و ماه به روی تو روشن است
[...]
یارا بهشت صحبت یاران همدم است
دیدار یار نامتناسب جهنم است
هر دم که در حضور عزیزی برآوری
دریاب کز حیات جهان حاصل آن دم است
نه هرکه چشم و گوش و دهان دارد آدمیست
[...]
تا دور آفرینش و تا عمر عالم است
پیوند عشق و عاشق و معشوق با هم است
گر سرّ این رموز بدانی وجود عشق
پیش از سرشتن گِل حوا و آدم است
آدم تویی به نقد و گر ناقدی تو را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.